بابا و دخترش
بابا و دختراش
اين هم از جناب مريخ و
ماجرای نزديکی اون با زمين بعد از 60 هزار سال (اين لقب رو از
لينک دونی هودر قرض گرفتم و نمی دونم اون از کجا قرض گرفته چون بعيد بنظر می آد که از اين استعداد ها داشته باشه که خودش بتونه همچين چيزی بگه ) اين وسط ياد يه جوکی افتادم که چند وقت پيش
جايي خونده بودم :
شرلوك هولمز و واتسون رفته بودند صحرانوردي(شايد هم آمده بودند به استراليا برای رصد کردن مريخ) و شب هم چادري زدند و زير آن خوابيدند. نيمه هاي شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست. بعد واتسون را بيدار كرد و گفت: نگاهي به آن بالا بينداز و به من بگو چه ميبيني؟
واتسون گفت: ميليونها ستاره ميبينم . هلمز گفت: چه نتيجه ميگيري؟ واتسون گفت: از لحاظ روحاني نتيجه ميگيرم كه خداوند بزرگ است و ما چقدر در اين دنيا حقيريم. از لحاظ ستاره شناسي نتيجه ميگيريم كه
زهره در برج مشتري است، پس بايد اوايل تابستان باشد. از لحاظ فيزيكي، نتيجه ميگيريم كه مريخ در محاذات قطب است، پس ساعت بايد حدود سه نيمه شب باشد.
شرلوك هولمز قدري فكر كرد و گفت: واتسون تو احمقي بيش نيستي. نتيجه اول و مهمي كه بايد بگيري اينست كه :
چادر ما را دزديده و برده اند ... !
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
يه متن مفصل نوشته بودم درباره زندانی شدن يکی از سناتور های استراليايي که به مدد جناب بلاگر همه اش تنديل شد به کدهای خرچنگ قورباغه اسکی . حالا که ديگه حال اش نيست ولی شايأ بعدا درست اش کردم فعلا لينک ها شو اين پايين داشته باشند تا بعد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
1 2
John Howard: ."I was criticised at the time for not going in, as people said, harder, but the reason I reacted as I did was because
I do understand that people in the community don't like being told what they should believe,"
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
در تکميل مطلب پايينی بايد بگم:
1- رصد کردن مريخ در نيمکره شمالی هم امکان پذيره فقط بايد زمانش رو توی جدول های مربوطه پيدا کنيد اما توی نيمکره جنوبی فرصت بهتری برای ديدن اش هست برای همين اگه امکان اش هست يه سری بياييد اينجا با هم ديد بزنيم :-)به اين می گويند دعوت نامه رسمی!
2- نزديک ترين فاصله مريخ به زمين
درچهارشنبه شب 27 آگوست ( و همينطور صبح 28 آگوست) به وقت استراليا است که در کمترين فاصله در طی 60 هزار سال با يکديگر خواهند بود
3- بهترين زمان ديدن اون بسته به موقعيت جغرافيايي شهر محل سکونت شما فرق می کنه که می تونيد از
اين جدول پيداش کنيد ولی در هر حال چهارشنبه شب هفته آينده رو فراموش نکنيد
Mars Watch 2003 - Sunset & Mars Rise
Times
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
چند هفته ای هست که يکی از ستاره های آسمون خيلی نورانی تر شده اولين بار که اون رو به يکی از دوستان نشون دادم گفت اين چيه ماهواره است يا هواپيما؟ اما در واقع هيچکدوم از اون دوتا نبود اين همون ستاره سرخ رنگ اسرار آميزه که خيلی ها معتقدند روی سرنوشت شون تاثير گذاره . اگه شما هم در نيکره جنوبی زندگی می کنيد تا چند هفته ديگه برای رصد کردن
اين همزاد زمين نيازی به محاسبات نجومی نداريد فقط کافيه يک شب صاف از اتاقتون بيرون بياييد و درخشان ترين ستاره (سياره به غير از ماه ) رو نگاه کنيد . مريخ اونجا منتظر شما ست
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
روز مادر به همه مادر های فعلی و آينده مبارک باشه . اين
لينک هم برای باباهايي که يک کمی مثل من می ترسند مناسبت ها يادشون بره
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
مثل اینکه اون مطلب مربوط به
آوازخوانی بابا و دخترش برای بعضی از دوستان عزيز جالب بوده و بعضی از دوستان از جمله
بابای ژينای عزيز خواسته بودند توضيح بدم که چطور می شه با ِDVD اين کار رو کرد
برای اينکار چند تا روش وجود داره :
1- بعضی از DVD Player ها مثل
Pioneer DV-555Kامکان KARAOKE رو با خودشون دارند و کافيه که يک يا دوتا ميکروفن و يک KARAOKE DVD که در حقيقت يک دي وی دی معموليه که موزيکاله و متن شعرها رو هم در زمان اجرا روی صفحه نشون می دهه تهيه کنيد و شروع کنيد به آواز خواندن!
2- اگه DVD نداريد يا DVD شما از اين نوع نيست می تونيد از سيستم های جايگذين
مثل اين يا
اين يکی استفاده کنيد که اين آخری علاوه بر اينکه ارزونتره با دوربين کوچيکی هم که داره تصوير شما رو در حين آواز خواندن رو صفحه تلويزيون نمايش می دهه
3- اگه از اين راه حل هم خوش تون نمی آد می تونيد با کمک کامپيوتر و نرم افزار هايي
شبيه اين يک سيستمKaraoke کامپيوتری درست کنيد.
4 - اگه هم باز هم از اين راه حل راضی نشديد سه تارتون رو برداريد و به همراه دختر گل تون يه گروه موسيقی تشکيل بديد ولی فراموش نکنيد که نوار اش رو ضبط کنيدو برای ما هم بفرستيد
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
بعضی وقت ها که دارم با نيلوفر بازی می کنم و تو مود همبازی هستم و نياز می شه که چيزی رو از مامان نيلوفر بخوام صداش می کنم "
مامان اون مداد رنگی ها رو برای ما می آری " وقتهايي هم که تو مود خودم هستم صداش می کنم:
خانم می شه اون نمکدون رو به من بدی؟ اين قضيه اينقدر برای من نا محسوس بود که اصلا تا ديروز به اش فکر نکرده بودم تا اينکه ديشب که داشتيم با نيلوفر کارتون می ديدم و مادرش رو صدا کردم . برگشت و گفت : نگو
خانم بگو
مامان ! بگو ...
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
داشتم آماده می شدم که از خونه بيام بيرون ديدم که داره من رو چهار چشمی می پاد و يه چيزی هم زير لب می گه دقت کردم ديدم داره با خودش می گه:
آور باشيم ...آور باشيم يادم افتاد وقتی داشتم کيفم رو می بستم با خودم اين شعر رو زمزمه می کردم
کار ما نيست شناسايي راز گل سرخ کار ما شايد
اين باشد که در افسون گل سرخ شن
اور باشيم
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
هفته پيش که رفته بوديم شنبه بازار داشتم دنبال یه چراغ چشمک زن خوب برای دوچرخه ام می گشتم که چشمم افتاد به
یکی از عروسک های کارتون
شرکت هيولا ها که برای نیلوفر خریدم و همونجا دادم دست اش اول می پرسيد اين چيه گفتم به اش می گند هيولای يه چشم ولی صبر کن تا برسيم خونه تا برا ت بگم . سر راه هم رفتم دی وی دی اش رو گرفتم و اول اش که همه اش تعجب زده بود و می پرسيد
"چه غار می کنند اينها؟ " ولی تا سرکله جناب
مايک پيدا شد با خوشحالی دويد و رفت عروسک رو آورد و چسبوند به شيشه تلويزيون از اينجا به بعد ديگه ماجرا براش جالب شده بود و همه اش می پرسيد
حالا چی گفت؟خلاصه اين کارتون شده آهنگ ملی خونه ما در اين هفته چون از صبح زود که پا می شيم تا آخر شب که می خواهيم بخوايم داريم هيولا ها رو تماشا می کنيم ( اين حرفم اصلا سياسی نيست بيخود به ما برچسب نچسبونيد !)جالبه که ديگه تقريبا داستان رو حفظ شده و گاه گاهی قسمت هايي ار ماجرا رو جلو جلو می گه مثلا
الان دست مايک گير می کنه لای در ... واقعا که دست اين شرکت
PIXAR درد نکنه با اين انيميشن های جالب اش . حالا ديگه بايد برم بدنبال کارتون بعدی يعنی همون
در جستجوی نيمو ( خوشبختانه عروسک اين رو مجانی بدست آورديم )
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
اين سايتی که به عنوان
جايگذين بلاگر معرفی کردم داره روز به روز بهتر می شه الان ديدم که سيستم نظرخواهی رو تغيير داده و حالا ديگه موقع نظر دادن اسم و مشخصات رو می تونيد وارد کنيد
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
می دونيد اينجا کجا ست ؟ اگه نمی دونيد یه سری به
اين آدرس بزنيد .
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
ديروز و امروز حسابی گرفتار بودم . امر شری نبود ولی خوب همچين خير خير هم نبود . بلاخره اين بعد از طهری که تونستم بيام اينجا يکراست رفتم سراغ
haloscan که با راهنمايي هايي که
هاله عزيز کرده بود مشکل اش رو حل کنم که ديدم جا تره و بچه نيست . جناب haloscan کل سيستم نظرخواهی رو به طرفة العينی غيب کرده بود! که گويا به دليل تغييرات سرور شون بود وخوشبختانه زود برگشت و من تونستم که فايل تصحيح شده رو ( با کمک هاله ) جايگذين فايل اصلی کنم و ظاهرا مشکل راست به چپ نويسی و بلعکس در سيستم نظرخواهی من حل شده. بنابراين اگه مايليد در نظرانی که برای من می فرستيد از کلمات انگليسی با حروف لاتين استفاده کنيد ديگه هيچ ترسی به دلتون راه نديد که مشکل برطرف شده ( البته تا اطلاع بعدی)و خلاصه
هرچه می خواهد دل تنگت بگو (ولی رعايت جوانب موضوع رو هم بکنيد)...
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
اين دو روز که اينجا تعطيل آخر هفته بود رفته بوديم دنيال خريد يه کامپيوتر جديد برای همين نتونستم چيزی بنويسم و ايميل ها رم جواب بدم امروز هم که حسابی گرفتار بودم ولی قول می دهم خيلی زود جبران کنم . اما ماجرا های نيلوفر
وقتی زنگ زدم خونه احوالش رو بپرسم بلافاصله گوشی رو برداشت و گفت :
بابايي کجا بودی؟....من برات از اونها آوردم
من : از کدوم ها ؟
کوچلات !
به مادرش می گم نيلوفر برای من چی آورده ؟ می گه هيچی يه خانمی تو جلسه
شکلات آورده بود و به همه تعارف کرد اين هم دوتا برداشته می گه يکی شو برای بابا می برم .
:برای نيلوفر يه DVD آهنگ بچه ها و ميکروفن خريده بوديم که با کمک اون آواز بخونه (اينجا به اش می گند KARAOKE) که خيلی خوشش آمد و کار من و اون شده بود همه اش خوندن
Old McDonald و Littel Duck ولابد همسايه ها از صدای آواز خوندن ما و بخصوص اون قسمت QUACK QUACK کردن اردک ها حسابی لذت برده بودند. امروز که نيلوفر و مامانش می خواستند برند جلسه هفتگی مامانش برام تعريف کرد که نیلوفر کنترل DVD player رو با خودش برداشته بود که ببره سر جلسه که مامانه جلو شو می گيره و می گه اينتو نبايد با خودت بياری . نيلوفر هم يه نگاه حق به جانبی می کنه و می گه "آره چون بچه ها[اونوقت] می گند من اينوميخوام من اينو میخوام... "
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
يک وبلاگ جديد فارسی هم به جمع وبلاگهای استراليايي پيوسته که من لينک اش رو از
کانادا پيدا کردم ( از بس که وبلاگ نويس های استراليا از همديگه خبر دارند) . جناب
همايون خيري که در بريزبين زندگی می کنند و در دانشگاه گريفيث هستند وبلاگی رو از اونجا می نويسند و درباره ايرانی های بريزبين و برنامه راديويي اونها و ... توی وبلاگ شون نوشته اند ( بعد از سيدنی و ملبورن حالا ديگه نوبت بزيزبين بود ديگه ) . اميدوارم که ورود ايشون که گويا قبلا هم نويسنده روزنامه نشاط بودند نشاط تازه ای به وبلاگنويس های اين سر دنيا بده. آقای خيری خوش آمديد
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
اين بلاگر هم بعضی وقت ها حسابی آدم رو سر کار می ذاره. بعضی متن ها رو که به فارسی می نويسی تبديل می کنه به کد های نامفهوم اسکی - بعضی وقت ها اصلا اجازه پست يا پابليش نمی ده ... برای همين چند وقت پيش رفتم به فکر پيدا کردن يه جايگذين براش. چند جا رو گشتم و بلاخره يک سايت خوبی رو پيدا کردم و
يک شعبه از وبلاگ بابا و دخترش رو هم اونجا زدم . شما هم يه سری بزنيد . بیشتر امکاناتی رو که برای وبلاگ ها لازمه اونجا داره . يونيکد رو پشتيبانی ميکنه. سيستم نظرخواهی داره . ليست وبلاگهای مورد علاقه رو می شه به راحتی ایجاد کرد و اصلا نیازی به تبديل کد و چيز های ديگه نيست. می شه با ايميل و موبايل مطلب و عکس رو به وبلاگ فرستادوپابليش کرد و از همه مهمتر يک فضای 10 مگابايتی برای ذخيره تصاوير به هر وبلاگ می دهه. ديگه از خدا چی می خواهيد؟ شما
هم يه سری بزنيد اگه ديديد اينجا چيز جديدی ننوشتم يه سری به
اون آدرس هم بزنيد شايد اونجا خبر های بيشتری باشه .
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
مثل اينکه ويروس تئوری پردازی توی دفتر کار ما حسابی منتشر شده. امروز يک بحث شديد اينجا در گرفته بود بر سر اينکه قبل از Big Bang چی وجود داشته و Big Bang چطور بوجود آمد که در نهايت منجر به اين نتيجه شد:
There was a big King Kong before the Big Bang and someone hit his balls together and the Big Bang happened!
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
Mobile Virus!
يک چند روزی هست که يک پيغام اخطارقلابی درباره يک نوع جديد از ويروس های کامپيوتری که روی موبايل ها تاثير می ذاره و اونها رو خراب می کنه
توی اينترنت در حال گردشه. ديروز هم يکی اش به دست من رسيد ظاهر پیام می گه که اگه شما موبايل داريد و تماسی با شما برقرار شد که شکل ACE-? رو روی موبايل شما نشون داد فوری تماس رو قطع کنيد چون اين يک ويروسه و می تونه موبليل شما رو بسوزونه . برای من خيلی عجيب بود که ويروسی به اين شکل بتونه عمل کنه چون فاقد عناصر اصلی ويروس مثل عنصر تکثير هست از طرفی هیچ استاندارد ثابتی برای سخت افزار موبايل ها وجود نداره پس چطور این ویروس می تونه روی همه موبايل ها کار کنه و اين تازه به غير از موضوع مستقل بودن قسمت داده ها از قسمت پردازنده موبايله . برای همين يک سری به
دوست خوبم جناب گوگل زدم و ایشون برای من فاش کرد که :
1- هيچ نوع ويروس موبايلی به اين نام و اين نوع وجود نداره
2- اين اخطار يک hoax
يا در حقيقت يک پيغام قلابيه که با سرعت در شبکه در حال پخشه
3- شرکت های بزرگ توليد نرم افزار های ضد ويروس اين پيغام رو به عنوان يک hoax معرفی و محتوی اون رو تکذيب کردند
بنابراین اگه موبايل داريد با خيال راحت به کارتون ادامه بديد و اگه هم نداريد ديگه بهتر ! اين وسط مواظب شيطنت بعضی ها باشيد که ممکنه از اين فرصت بدست آمده برای سربسر گذاشتن شما استفاده کنند
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
باز هم همون بحث قديمی...
من برای خودم يک تئوری دارم که توی زندگی ام زياد ازش استفاده می کنم . شايد از نظرخيلی ها غريب باشه ولی من معتقدم که همه چيز هايي که در اطراف ما هستند چه جاندار و چه بی جان يه نوعی يک ميدان مجازی در اطراف خودشون ايجاد می کنند که شايد از نظر ظاهر بشه به ميدان الکتريکی يا مغناطيسی تشبيه اش کرد و اين ميدان ها می تونند روی همديگه تاثير جاذبه يا دافعه (تقويت يا تضعيف)بگذارند. نمونه اش اينکه وقتی شما يک گل خيلی قشنگ و خوش بو رو ببينيد غير ممکنه جذب اش نشيد و اون رو ناديده بگيريد.حتی خود ما آدم ها اين چنين ميدانی داريم و بعضی ها رو به خودمون جذب می کنيم و بعضی ها رو دفع می کنيم. شدت اين جذب و دفع برای زمانهای مختلف و موارد مختلف متفاوته و يکسان نيست ولی امکان داره در مواردی به صفر برسه و اون زمانيه که ديدن يک آدم مثل ديدن يک سنگ معمولی هيچ اثری روی شما نذاره.به عبارت دیگه تا وقتی میدان شيي روی ميدان شي ديگه تاثير نذاره (چه تضعيف و چه تقويت) از طرف اون احساس نمی شه.
جای
مرحوم لامپ خالی (اگه می خوايد بدونيد که بعد از اونهمه
تئوری ها لامپی به خورد مردم دادن و مخ مردم رو روانه فرغون کردن حالا
کجا ست و مشغول چه کارييه (
1 و
2 و
3) اينجا رو
کليک کنيد))
برگرديم سر بحث خودمون. بنظر من
1- هر نوع تبادل نظر وگفتگو چه بطور رودررو يا از طريق وسايل ارتباطی نظيرتلفن و ايميل و چت و وبلاگ نويسی و کامنت دادن و ... يک جور
گسترش يا بسط دادن ميدان است
2- هر کسی در عين تمايل به تقويت و گسترش ميدان خودش دوست داره
حريم شخصی ميدان خودش رو ازتضعيف شدن توسط ميدان ديگران حفظ کنه
3- هر نوع تلاش برای نفوذ در يک ميدان يک نوع عکس العمل در رو ازطرف ميدان مقابل بوجود می آره(
قانون عکس العمل)
4-يک سيستم متشکل ازحداقل سه شی دارای ميدانهای غير صفر می تونه يک سيستم
آشوبی باشه ( به عبارت خيلی خيلی ساده پيش بینی وضعيت اون در زمانهای آينده کار بسيار بسيار مشکليه)
اما نتيجه اي که اين بحث درباره وبلاگها برای من داره اينه
الف) هر کسی که وبلاگ می نويسه سعی در ترويج نظرات يا احساساتي داره که با نفوذ کردن در ميدانهای ديگه باعث تقويت ميدان خودش می شه و می دونه که ممکنه مطالب اش مورد تاييد يا انتقاد ديگران قرار بگيره.
ب) نفوذ يک ميدان در ميدان ديگه (تقويت يا تضعيف) می تونه کند باشه يا تند ولی
معمولا نفوذ های تند پر تنش اند و زودگذر در حاليکه نفوذ های کند کمتر ايجاد تنش می کنند و با دوام تر اند . مثلا در جوامع انسانی لحن سخن گفتن می تونه کند بودن يا تند بودن نفوذ رو نشون بده
ج) عکس العمل يک ميدان به نيروهايي که از ميدانهای ديگه به اش وارد می شوند (بطور خيلی زيادی) بستگی داره به سابقه قبلی ارتباط اونها ( سيستم حافظه دار است ) در نتيجه عکس العمل افراد به نوع روابط افراد با هم مربوط می شه مثلا گرفتن يک پيغام انتقادی (فيدبک) از يک دوست يا همسر رفتار کاملا متفاوتی رو با گرفتن همون پيغام از يک فرد غريبه ايجاد می کنه
د) اين سيستم يک
سيستم متغيير با زمانه يعنی ممکنه يک عملی در يک زمانی يک عکس العملی رو ايجاد کنه ولی در زمان ديگه همون عمل عکس العملی کاملا متفاوت با اون رو بوجود بياره
ه )علاوه بر همه اينها اين سيستم غير خطي است يعنی اينکه اگر 1 بار يک نفر رو نشگون بگيريد ميزان داد و فريادی که راه می اندازه می تونه هيچ ربطی به عکس العملی نداشته باشه که اگه 100 نشگون اش می گرفتيد از خودش نشون می داد.
اين قصه سر دراز دارد ....
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
آب و هوای نيمکره شمالی امسال انگار خيلی گرم شده . اين عکس رو هم به ياد همه دوست های عزيزی که ساکن ديار عشاق هستند می ذارم اينجا بخصوص
آشپزباشی عزيز که اين روزها حواس اش فقط جمع انقلاب مشروطه است.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
اين لينک رو امروز توی وبلاگ
زن تنها ديدم . خيلی مفيده برای کسايي که هر از چند گاهی کامنت های پبنگليش می گيرند يا اونهايي که به نوشتن اش عادت کردند.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
گاهی وقت ها
شتاب زندگی اونقدر زیاده که چاره ای نیست جز اینکه يک جايي بشينی و سرت رو توی دستات بگيری و يک لحظه فکر کنی.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
هاله عزيز در وبلاگ اش مطلبی رو آورده بود و با مهربانی نظر من رو هم در اينباره پرسيده بود که چون کمی طولانی بود اون رو اينجا می نويسم.
هاله جان سلام
نه من تجربهء زيادی در اين مورد ندارم بجز همون مشاهدات روزمره از
مردم بومی و همکلام شدن اتفاقی با یکی دوتا ازنسبتا" متمدنهای اونها و بعضی از اخبار خاص که درباره اونها توی تلويزيون يا مجلات می بينم ولی همونطوری که گفته بودی چيزی که درباره ابوريجين ها توی استراليا مشهوده فقر مادی و فرهنگی اونها ست گرچه که بنظر می آد فرهنگ قديمی اونها که مبتنی بر فرهنگ قبيله ايه فرهنگ جالبی بوده و اعتقادات شون درباره زندگی و مرگ و ... قابل توجه ( حداقل از نظر تحقيقی) ولی اينکه اونها نتونستند / نخواستند با زندگی مدرن کنار بياند و زندگی قبيله ای خودشون رو هم از دست دادند از بيشتر اونها آدم هايي بدون هويت ساخته. تعدادی از اونها درس خونده و تحصيل کرده اند و به مدارج بالای علمی هم رسيده اند ولی بقيه که بقول تو يا دائم الخمر اند و يا گدا اينقدر وجهه اونها رو خراب کردند که وقتی
کتی فريمن ابوريجينال مشعلدار المپيک سيدنی شدخيلی ها از تعجب دهن شون باز مونده بود.اين بين انتقاد هايي هم به روش برخورد دولت به خصوص در سالهای پيش و رعايت نکردن حقوق انسانی اونها مطرحه . اما در مورد تفاوت بومياي استراليايي و نيوزيلندی حرف و حديث زياده ولی از نظر من وضعيت فعلی اين دو گروه به خوبی نشون دهنده نتيجه برخورد فرهنگ ها و تمدن ها (میارزه بومی ها و مهاجرين در استراليا ) و همکاری فرهنگ ها و تمدن ها ( همکاری بومی ها و مهاجرين در نيوزيلنده )
راستی از مسافرتت به نيوزيلند نوشته بودی . حق با توه زندگی در اوکلند در مقابل زندگی مدرن و پر هياهوی سيدنی اصلا به چشم نمی آد ولی من يکی از بهترين خاطراتم رو از
مسافرت به نيوزيلند دارم مناظر قشنگ و طبيعی و آب و هوای بهاری و فرصت مناسبی که برای خستگی در کردن از کارهای روزانه نصيب ما شده بود باعث شد که به من و نيلوفر و مامانش خيلی خوش بگذره . يادمه که خيلی چيز ها برای ما حالت سوپرايز داشت (به خدا کلمه فارسی که همونقدر مفهوم رو برسونه يادم نمی آد ) مثلا يادمه که با کشتی رفته بوديم بهDevonport و همينجوری که مشغول گشت و گذار بوديم رسيدم به يک
کوه نجندان بلند و سر سبز اول قصد نداشتيم سراغ اش بريم ولی وقتی رفتيم بالای اون کوه قشنگ ترين منظره ای که از اوکلند و اون اطراف می شه ديد رو ديديم ( يادمه که حدود 2 حلقه فيلم 36 تايي اونجاها گرفتيم) عين همين ماجرا توی ويلينگتن هم تکرار شد وقتی که با
Cable Car رفته بوديم برای ديدم
موزه اش ناخودآگاه تصميم گرفتيم که پياده از طرف ديگه کوه بيايم پايين که باورم نمی شد اينقدر جای قشنگی توی دنيا وجود داشته باشه وقتی هم به تمام فيلم های دوربين مون رو تموم کرديم تازه رسيديم به
باغ گل ها و ناچار شديم با دوربين فيلم برداری از اونجا ها عکس بگيريم. خلاصه خيلی برای من جالب بود .هاله جان نمی دونم دفعه پيش چه موقعی از سال رفته بوديد نيوزيلند ولی توصيه می کنم يکبار ديگه که فرصت اش رو داشتيد يک سری بزنيد امیدوارم اين دفعه ازش خوشتون بياد.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
مامان نیلوی عزيز يه مطلب کوتاه نوشته . تيتر اش هم گذاشته "
كامنت يعني چي؟" اتفاقا"
هودر هم يک مطلب نوشته و از بعضی ازکامنت هاش انتقاد کرده . شايد اين حرفهای من هيچ ربطی به اون نوشته ها نداشته باشه ولی خيلی وقته که دلم می خواد اونها رو اينجا بنويسم. يادمه اون اوايل که بحث کامنت پيش آمد من يکي از مخالفاي اون بودم چون بنظرم مي رسيد که اينجوري (بر خلاف تئوری خانه شيشه ای بودن وبلاگها و برنامه Big Brother ) نظرات خوانندگان به نويسنده تحميل مي شه و نويسنده مجبوره باب طبع خواننده هاش بنويسه يا يه چهره دروغی از خودش نشون بده (وبلاگهايی که اول دختر بودند و بعد پسر می شدند و همينطور به تناوب تغيير جنسيت می دهند رو که يادتونه؟ ) و حتی مجبوره به خاطر دوری از درگير شدن با نظرات مخالفان بعضی مطالب خودش رو سانسور کنه و يآ برای جذب خواننده بيشتر مطالبی رو که خودش به اش اعتقادی نداره رو بنويسه ( چند وقت پيش به يکی از معروف ترين بلاگر ها ايميلی زدم و پرسيدم آيا می دونه شيوع طرز فکر ومطالبي مثل يکی از مطالبی که به اش لينک داده بود توی جامعه ما چه اثری داره جواب اش خيلی جالب بود گفته بود که خودش هم با اون مطالب مخالفه و از اين جور مسايل خيلی نارحته ولی ننوشته بود چي باعث شد که اون لينک رو بذاره) و نهايتا يک تصوير جعلی از خودش نشون بده. البته این موضوع با بحث تاثير گذاشتن روی افراد متفاوته .
شما(من) می توني(م)د با کسی اختلاف نظر داشته باش(م)يد و اگه لازم ببين(م)يد سعی کن(م)يد با استدلال طرف مقابل(م) تون رو قانع کن(م)يد ولی اينکه انتظار داشته باش(م)يد همه مثل شما(من) فکر کنند و يا نظر شما( بله حتی اين نظر خود من ) رو بطور دربست قبول کنند خيلی خنده داره .برای همين به نظر من :
1- سيستم نظر خواهی می تونه يه امکان مفيد باشه اگه بطور درست و اصولی ازش استفاده بشه.بنابراين کامنت های قلابی گذاشتن و يا کامنت دادن فقط به قصد مطرح کردن خود يا جذب بيننده به وبلاگمون می تونه کم کم باعث حذف اين سيستم بشه
2-توجيه يا تصحيح نوشته ها و نظراتی که مطرح می کنيم در برابر پرسش ها و انتقادات می تونه به تکامل جمعی منجر بشه ( به عبارت ديگه گفتن اينکه "
اينجا وبلاگ منه و هرچی دلم بخواد می نويسم به کسی هم مربوط نيست" هيچ مشکلی رو حل نمی کنه )
3-اگه سيستم نظرخواهی يا ارسال نظرات تبديل به سيستم
لطفا" از من تعريف کنيد بشه نتيجه اون فقط غرق شدن بيشتر ما در اشتباهات مونه نه چيز ديگه
4- و دست آخر اينکه رويکرد جمعی به سمت منطق و استدلال در جامعه وبلاگها می تونه نويد شيوع رفتار مستدل و منطقی در جامعه واقعی ايران هم باشه
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد: