بابا و دخترش

بابا و دختراش

Friday, April 22, 2005

یک وبلاگ دیگه از استرالیا اون هم از قسمت آفتاب تابان اش. امیدوارم که پاییز خانم بیشتر از سر زمین سرسبز کویینزلند بنویسه

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

کورش در پارک



پینکفلویدیش عکسی از سنگ یادبود کورش کبیر در سیدنی رو تو وبلاگ اش گذاشته و خواسته که ایرانیانِ استرالیا یه تحقیقِ کوچولو بکنن ببینن آیا این واقعیت داره واین بنا در سیدنیه یا جایِ دیگه‌ای؟
شیده خانم به چشم این هم نتیجه تحقیقات:
1- ماجرا کاملا موثقه و چنین یادبودی در یکی از پارک های اطراف سیدنی( همونطوری که خودت گفته بودی)برپا شده (دروغ چرا! تا قبر آ... ما که هنوز خودمان به چشم خودمان ندیده ایم ولی اگر هنوز سونامی یا طوفانی یا دیگر ایادی اهریمنی دست به کار نشده باشند بایستی هنوز همون جا باشه)

2- این یادبود رو انجمنی از ایرانی های سیدنی در سال 1994 برپا کردند که ماجرای اون هم شنیدنی و جالبه که از زبان یکی دست اندرکاران اصلی ماجرا ( جناب دکتر کورش پارسی )قبلا یکی دوجا منتشر شده( لینک سایت اصلی و این هم دومی) ولی من هم چند قمستی از اون رو برای علاقمندان اینجا ترجمه می کنم.

3- جالبه که بدونید ایده اصلی ماجرا، برپایی مجسمه یادبودی برای فردوسی بوده ولی از اونجایی که به قول دکتر پارسی " هیچ دولت غربی با برپایی مجسمه یک مرد عمامه به سر در خاک خود موافقت نمی کرد" نهایتا تصمیم به برپایی یادبود کورش کبیر گرفته میشود.

4- تا دو ماه قبل از پرده برداری از مجسمه هنوزهیچکاری در مورد هزینه ها و محل برپایی مجسمه صورت نگرفته بود.

5-این سنگ یادبود توسط یکی از هنرمندان آسوری ساکن سیدنی به نام Lewis Batros ساخته می شود.

6- 14000 دلار هزینه ساخت مجسمه توسط منابعی در استرالیا و امریکا تامین می شود

7-برای محل برپایی مجسمه با مسئولین پارک مذاکراتی می شود که حتی با وجود حمایت وزیر امور چندفرهنگی استرالیا مورد مخالفت مسئولین پارک قرار میگیرد ("مگر یک مسئول پارک می تواند با رای یک وزیر مخالفت کند؟ در استرالیا بلی")

8-پس از چندین مرحله مذاکره ( که دکتر پارسی از ذکر جزئیات آن صرفنظر می کند) بلاخره مسئولین پارک با برپایی مجسمه در نقطه ای پَرت از پارک موافقت می کنند.

9-روز 30 اکتبر 1994. روز پرده برداری از مجسمه. مجسمه هنوز در خانه هنرمند آسوری است!

10- بلاخره یک ساعت قبل از آمدن مهمانان( از جمله دکتر باستانی پاریزی - اسلامی ندوشن و ... ) با کمک یک جرثقیل مجسمه 4 متری در محل خود برپا می شود. مجسمه از جنس سبکی ساخته شده و بایستی توسط سیمان در محل محکم شود ولی دیگر وقتی برای اینکار نیست!!!

11-از اینجا به بعد رو از زبان دکتر پارسی بشنوید:" باد شدیدی میوزید
ومن کاملا نگران بودم که مجسمه ممکن است که بیفتاد و اگر چه کورش خودش کسی را نکشته بود ولی مجسمه اش
ممکن است باعث مرگ یکی از محققان بشود. ... ناگهان سیستم آبیاری به کار افتاد و چند نفر از حضار را خیس کرد ... در عین حال میکروفن هم قطع شد و صحبت های سخنران قطع شد!"

12- اگر می خواهید بدونید بلاخره یاران اهورا با چه ترفندی اهریمن رو از انداختن مجسمه منصرف کردند این گفتگو رو از ادامه صحبت های آقای دکتر پارسی بشنوید
- هاشم جان
- بله
- بلند شو
- چی؟
- بلند شو و برو مجسمه رو از پشت نگه دار( خدایا ما رو از شر گوگل و رفقا در امان بدار الهی آمین) چونکه داره می افته.

12+1- بلاخره مراسم به خوبی و خوشی تموم می شه و برای اینکه مجسمه از شر اهریمنان در امان بماند یک نگهبان تمام شب رو در کنار مجسمه می ماند ( بعید می دونم به نگهبان بدبخت توی اون پارک 100 هکتاری که لابد پر از جک و جونوره و درکنار یکی از مجسمه های باستانی که هر لحظه ممکنه مورد حمله نیروهای شرور باستانی واقع بشه اصلا خوش گذشته باشه)

14- و نهایتا یک سال بعد از اون ماجرا به همت یک گروه ایرانی یک پایه مناسب برای مجسمه ساخته می شود

-تعدادی از عکس های مراسم افتتاح و نمای نزدیک از جلو و پشت بنا(از فردا گوگل باز کلیه برادران متعهد ... رو می فرسته اینجا)و همینطور پلاک اون رو می تونید اینجا ها ببینید


حالا که صحبت این پارک شد بد نیست یک روز تعطیلی مثلا همین long weekend چندتایی از بلاگرهای سیدنی همونجا دوبر هم جمع بشند تا هم از جناب کورش دیدنی کرده باشند و هم بیشتر با هم آشنا بشند. البته به شرطی که توی اون پارک 100 هکتاری!!! گم نشند.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, April 21, 2005

نزدیک جایی که من کار می کنم یک بیمارستان مخصوص بیماران سرطانی است. گاهگاهی همراهها و فامیل هایی رو که بیماری اینجا دارند رو توی خیابون یا توی کافه تریا نزدیک می بینم. لازم نیست کسی رو بشناسی تا بدونی که اون هم کسی رو توی اون بیمارستان داره یا نه. چهره های نگران و شاید هم مستاصل اونها خودش به اندازه کافی گویا ست. حتی تصور اینکه شاید نزدیکترین فرد اونها داره ذره ذره آب می شه و از بین میره دیونه کننده است. همین چند لحظه پیش صدای گریه مردی رو می شنیدم که سعی می کرد گریه اش رو خفه کنه. صدای هق هق اش رو تو سرفه های کوتاه کوتاه مخفی می کرد ولی گریه یک مرد چیزی نیست که بشه به راحتی مخفی اش کرد همین هم باعث شد که برگردم و این چند خط رو بنویسم.
خیلی ها رو می شناسم که از دردی یا مشکلی رنج می برند که ناخواسته بر سرشون آمده در بین اونها کسانی هستند که با مشکل شون کنار آمدند ولی دارند هر جور که شده برای رهایی از اون تلاش می کنند. دوستی دارم که چون پسر کوچولوش از تنها سرطان نادر چشم رنج می بره موضوع تز دکتری شو در زمینه بینایی مصنوعی انتخاب کرده و مطمئنم که بالا ترین انگیزه رو برای کارش داره و مطمئنا" نتیجه کارش نه تنها جگرگوشه اش رو نجات می ده بلکه برای همه بشریت دستاورد بزرگیه . اینها کسانی هستند که در بین ما اند ولی شاید ما به راحتی نشناسیم شون یکی شون همینجا ست در بین ما نوشته هاش رو که می خوندم از اینکه حتی در نوشته های ساده وبلاگش هم سعی می کنه اطلاعاتی رو بده که ممکنه بدرد یک ناشنوا بخوره فهمیدم که اون هم یکی از این افراد نادره. مامان غزل از اینکه در بین مایی خوشحالم و امیدوارم که موفقیت های شما و شوهرتون هر روز بیشتر و بیشتر باشه.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin



تصویری که مشاهده می کنید به اعتقاد بعضی ها تصویر مریم مقدس است که به تازگی در زیر یک بزرگراه در شیکاگو ( بعله درسته در خود خود امریکا) ظهور کرده . اینکه چه چیزی باعث شده جناب ایشان هوس گشت و گذار در آمریکا بکنند هنوز مشخص نیست ولی یک نکته کاملا واضحه که رواج خرافات مذهبی منحصر به هیچ جامعه ای نیست و در همه جای دنیا آسمان به همان رنگی است که ما سالهاست که می بینیم. برای دیدن عکس های بیشتر و جزییات بیشتر اینجا رو بخونید ( با تشکر از صبحانه)
توی یکی دوسال گذشته یکی دو مورد جالب هم در استرالیا گزارش شد از جمله مجسمه های مریم مقدس که خون گریه می کردند . لابد سیاست های جناب آقای هوارد دیگه اشک مجسمه ها رو هم در آورده

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, April 10, 2005

چند وقت پیش مامان نیلوفر از یکی از فروشگاههای ایرانی ( فروشگاه زرین توی Seville St North Parramatta ) یک جعبه!! لواشک خریده بود. برای همین هروقت من و نیلوفر مشغول کامپیوتر بازی بودیم سه چهارتا لواشک رو می آوردیم و سرمون گرم می شد. معمولا هم آخری رو باید با قیچی از وسط نصف می کردیم تا دعوا مون نشه و همونطوری که حدس زدید بابا ها هیچوقت تقسیم کننده خوبی نیستند این رو من وقتی فهمیدم که داده نیلوفر در آمده بود که :
Daddy! mine is SQUARE ,Yours is RECTANGLE!!
|mine| |Y--o--u--r--s|

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, April 08, 2005

ره آورد های گشت و گزار در وبلاگستان


ای بابا مامان نیلو جان چوبکاری می کنیدها. راستی سالگرد ازدواج تون مبارک . حتما شیرینی اش رو توی وبلاگ هم بزارید . عکس اش هم پذیرفته می شه.

هاله جان سفارش جندتا شیرین کاری نیلوفری رو داده که فعلا در دست اقدام می باشد و به محض اتمام پروژه در اسرع وقت به سمع و نظر خوانندگان محترم گزاشته می شود. والله یه چندتایی دست به نقد داشت ولی متاسفانه از نظر امنیتی قابل طرح نبود

در عوض برای خالی نبودن عریضه جندتا از ره آورد های گشت و گزار در وبلاگستان رو براتون اینجا می گزارم:

1- سایت گزارشگران بدون مرز رای گیری برای انتخاب بهترین وبلاگ مدافع آزادی بیان رو برگزار می کنه که در بخش وبلاگ های فارسی وبلاگ سرزمین آفتابی جزو کاندبدا ها ست. اگر تا حالا رای ندادید سری به اینجا بزنید.

2- جناب آشپز باشی هم رای گیری مبسوطی در باره تبریک گفتن روز تولد به راه انداخته اند که نتیجه برنده اون برخلاف انتظار ایشون روز ماقیل تاریخ معهود شد. درباره دلایل اون هم یک نظری هست که اینجا میذارم

آشپز باشی جان حق با شما ست . منطقی به نظر می رسه که روز تولد هر کسی رو همون روز ونه شب قبل اش تبریک بگند . ولی خودت خوب می دونی که رسم شروع روز از غروب آفتاب روز قبل اش یک رسم قدیمیه شاید برگرده به اون زمانهایی که بشر ناچار بود از ساده ترین تقویم ممکن یعنی تقویم قمری استفاده کنه. این رسم توی معدود منابع قدیمی که متاسفانه یا خوشبختانه منابع مذهبی اند (جه منابع یهودی و چه منابع اسلامی به شدت اجرا می شده. البته بعید می دونم اون زمانها برگزاری جشن تولد رسم رایجی بوده باشه وگرنه نوح بیچاره 500 خورده ای شمع رو از کجا می آورده شایدم نظر من درست نباشه خلاصه شما خودشو ناراحت نکنه

3- فروغک پاییزی که حالا دیگه باید کمی تا اندکی بهاری شده باشه هم کامپیوترش رو آپگرید کرده و هم درباره کتاب جدیدی به اسم چه کسي پنير مرا جابجا کرد ؟ چیزی نوشته که منجر به سوالات زیر گردید:
....
- کتاب "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد" رو هنوز نخوندم چون اینجا کتاب فارسی بد گیر می آد.

4- این کتاب زبان اصلیه یا ترجمه شده؟
5-اگه ترجمه شده ، کسی می دونه که اسم انگلیسی کتاب چیه و یا نویسنده اش چیه؟

6- اگرم زبان اصیله می شه یکی درباره موضوع داستان اش کمی تعریف کنه؟
7- داستان اش پلیسیه یا جنایی؟
8- کاراگاه پوارو یا خانم مارپل هم داره؟
9- موش و گربه چطور؟
10- قضیه چطور به پنیر مرتبط می شه؟
11-پنیر اش چه جوریه؟ از اون سفید خوشمزه هاست یا از اون زرد آهکی ها ؟ سوراخ سوراخ هم داره؟

12-آخرش کی پنیر اون بابا رو جابجا کرده بود؟ باباهه جزو انجمن بابا های وبلاگ نویس هم بوده یا در حال حاضر می باشد؟
12+1- مگه تازگی ها کوپن پنیر اعلام کردند؟

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, April 06, 2005

کوییز روز : جمله زیر از کیست:"نمى شود عده اى بدون نظر مردم تصميمى را بگيرند و بخواهند
تصميم را تعميم دهند و آن را بر ديگران تحميل كنند "

الف) هاشم آقاجری

ب ) محسن میردامادی

ج) علی اکبر ولایتی

د)آیت الله حسنعلی منتظری

جواب : اینجا
خدا پدر و مادرت رو بیامرزه
بیست و چند ساله که مردم دارند سعی می کنند همین رو به بعضی ها حالی کنند ولی انگار حرف تو گوششون نمی ره که نمی ره.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

از کتب طالع بینی نقل است که سال خروس سال به قدرت رسیدن نظامیان ، ... و قس الی هذا می باشد . فکر می کنم همین باعث شده که جناب قالیباف رخت نظامی گری را از تن در آورد و به دنبال بقیه رفقای نظامی از جمله جناب محسن خان رضایی و آشیخ علی لاریجانی وسط گود سیاست لخت بشه .یه نگاه به این دوتا عکس بکنید تا ببنید چه منفعتی در این کار برای جناب سردار ( حالا نه خود خودشون اقلا اهل و عیال) نهفته است .




سردار قلالیباف در کسوت نظامی گری و در کسوت سیاست بازی

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, April 04, 2005

مریم می گه "
روز 13 همه دروغا شوخیه..." می گم نکنه شوخی شوخی دوباره ما رو وبلاگ نویس کردید!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

میکاییل جکزاده
درباره فوت پاپ خیلی ها مطلب نوشتند ولی مطلب آق ابطحی ( به قول نازلی) برام از جهاتی جالب بود"به اعتقاد همه، پاپ يوحنا پولس دوم ...آدم متفاوتی بود "
این نامه رو امروز برای آقای ابطحی فرستادم

جناب ابطحی سلام سال نو شما مبارک ( گرجه کمی دیر هنگام است ولی من هم در مرخصی بودم!) امیدوارم که سال خوبی برای همگی باشد. مطلبی که درباره پاپ نوشته بودید جالب بود بخصوص قسمت هایی که مردم عادی کمتر درباره آنها اطلاع دارند از جمله ملاقات آقای خاتمی و پاپ و بدرازا کشیدن صحبت آنها ولی یک نکته رو که نفهمیدم اینکه چرا شما اسم پاپ رو هم ترجمه کردید درسته که جان و پل در زبانهای غربی معادل یوحنا و پولس در زبانهای شرقی ( عبری و عربی) هستند ولی دلیلی برای ترجمه اسم ها نمی باشد. این روش عجیب در نامگذاری مثل این است که کسی آقای خاتمی را مستر دی اند و یا( بدون هیچگونه تشابهی) مایکل جکسون را میکاییل جکزاده بخواند. امیدوارم که جواب شما به اینگونه انتقادات خوانندگانتان سر آغاز ارتباطات دوطرفه بیشتر باشد.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, April 01, 2005

دروغ سیزده ( اول آوریل)
می گند روز اول آوریل روز دروغ های بزرگه. شایدم این بزرگ ترین دروغ روز باشه که من دوباره دارم وبلاگ نویس می شم

راستی تا دوباره غیب نشدم سال نو شمامبارک لطفا عید های خودتون رو توی همین لینک پایینی بزارید

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?