بابا و دخترش
بابا و دختراش
لطفا اين مطلب را تا به آخر بخوانيد و بعد در بارهاش نظر بدهيد(اگر خواستيد من را هم از
نظرتان مطلع كنيد)
بياييد با هم رفاقت و محبت و همزيستي مسالمت آميز را در بستري عاري از آلودگي تجربه كنيم.بياييد با هم مودب گفتگو كنيم.همديگر را به مهر خطاب كنيم و دست هم را بگيريم تا بلاگستانمان را بسازيم
اينها حرفهايي بود كه امروز در وبلاگ سكوت( يا همان
نشاط) خواندم . حرفهايي بود كه از دل بر ميآمد و لاجرم هم بر دل مينشست.مطمين نيستم ولي شايد ايشان هم مثل من از خواندن برخي از مطالب سايت هاي ظاهرا ادبياتي ! به اين نكته رسيده باشند اما آنچه كه حتمي است اين است كه تجربه وبلاگ نويسي فارسي تجربه نويي است و مثل هر تجربه ديگري در ابتدا عده زيادي را جذب خواهد كرد اما زياد نخواهند بود كساني كه آنرا تا به آخر همراهي كنند!(كما اينكه تا همين حالا هم دوستان زيادي از اين مجموعه رفتهاند و الان فقط اسمي در يك ليست صدوچند نفرهاند) .اين ما هستيم كه سرنوشت اين تجربه را رقم ميزنيم اين ما هستيم كه مسول موفق يا ناموفق بودن آن هستيم.
نوشتههاي امروز ما خط سير و نقطه پايان آن را تعيين ميكند .وبلاگهاي فارسي برخلاف انواع ديگر از يك نوع وابستگي به هم برخوردارند
يعني سرنوشت همه به هم گره خورده شايد اولين رشتهاي كه آنها را به هم پيوند ميداد ليست وبلاگ هاي فارسي سايت آقاي درخشان و سايت خاطرات بود ولي اتفاقات و مباحثات و ... وابستگيها را از انحصار اين رشتهها درآورد و ابتدا يك خانواده وسپس يك مملكت را بوجود آورد! . امروز همه ما بايد نسبت به سرنوشت خودمان احساس مسوليت كنيم و همانطور كه يكي از دوستان به حق از اشكالات املايي در نگارش ديگر وبلاگها خرده گرفته بود چه اشكالي دارد اگر به يكديگر به خاطر نوشته هاي خلاف ادب و مهر و ... تذكر دهيم؟ واضح بگويم من از نوشته هاي پر از فحاشي - سرتاسر الفاظ ركيك و دشنام برخي از اين وبلاگ ها شديدا ناراحتم. من نميدانم اينان به چه حقي به خودشان اجازه نوشتن اينها را ميدهند. آيا قلم را نزد اينان حرمتي نيست؟ اگر آزادي بيان تنها مستمسك ايشان است بايد بگويم كه من هم از جمله مدافعان آزادي بيانم همين چند روز پيش براي دوستي نوشتم كه از ديد من وبلاگها همان دفترچههاي خاطرات شخصياند و اگر به ما اجازه داده شده كه انها را بخوانيم دليل نميشود كه اجازه داشته باشيم به آنها انتقاد هم بكنيم ولي وقتي ميبينم بعضي از اين فحش-نوشته ها فقط براي خوانده شدن توسط ديگران نوشته شده اند نميتوانم بيتفاوت بنشينم
چون اين تيشهاي است كه بالا رفتن آن فقط قطع شدن رشته حيات وبلاگ نويسي فارسي را در پي دارد!
آنهايي كه مدتي در خارج از ايران بوده اند به خوبي معني آزادي و حد وحدود آن را در جوامع اينجا ديدهاند. چند نفر از آنها به خاطر دارند كه كسي مست و لايعقل در خيابان بساط عربده كشي و دشنام گويي به راه انداخته باشد و پليس في الفور به دنبالش نيفتاده باشد؟آيا آزادي مجوزي براي اينگونه كارها بوده ؟ هيچ با خود فكر كردهايم كه چرا برنامههاي تلويزيوني در اينجا به انواع
طبقهبندي هايي دقيق مزين شده و حتي ساعات نمايش بعضي از برنامهها را به ساعات خاصي محدود كرده اند؟ هيچ شده كه شما را با لباس نامناسب در يك مهماني رسمي راه داده باشند؟ سوالاتي از اين قبيل كم نيستند وثابت ميكنند هيچ جامعهاي آزادي را آنگونه كه به غلط تبليغ ميشود به معني هركاري كه دلت ميخواهد بكن نميشناسد و نميپذيرد! و اصولا هر جايي آداب و رسومي خاص خودش را دارد شما نميتوانيد برهنه در يك مهماني رسمي شركت كنيد همانطوري كه كت و شلوار و كراوات لباس مناسب استخر نيست ! اطاق خواب رسم و رسوم خودش را دارد همانطور كه توالت (كه اتفاقا وجودش در هر خانهاي لازم است ) براي كار ديگري است. اگر فكر ميكنيد اينجا محلي براي نوشتن از خوبي هاو ... است و ميتواند محلي براي پيشرفت علمي و اعتلاي فرهنگ ايراني باشد پس هوش سرشار و استعداد خدا داديتان را به كار بگيريد و كاري بكنيد كارستان. اما اگر فكر ميكنيد كه اين محلي براي عربدهكشي و فحاشي و ... است زودتر بگوييد تا ما رختمان را از اين ويرانه بيرون بكشيم ! يا علي مدد.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
دوست ديگري من را مورد لطف قرار داده. من هم همينجااز مريم خانم تشكرميكنم و اميدوارم كه آسمان وبلاگشان هميشه آبي بماند.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
امروز گرماي هوا از مرز 40 درجه سانتيگراد! هم گذشت اگر اين سيستم هاي تهويه نبود كه ديگه زندگي غيرقابل تحمل ميشد.به قول شاعر:
آنكه دايم هوس سوختن ما ميكرد............كاش ميآمد از دور تماشا ميكرد
اگر
كسي دلش براي گرماي جهنم تنگ شده ميتونه يك سري بياد اينجا. ديدن بابا نويل هايي كه از لباس كريسمس فقط يك كلاه قرمز سرشونه و دارند تو دريا شنا ميكنند بايد براشون جالب باشد
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
يك زن و شوهر استراليايي(گراهام و باربارا) هستند كه هفتهاي يكبار به ما سر ميزنند و يكي دو ساعتي با هم گفتگو ميكنيم پريروز كه با هم صحبت ميكرديم وقتي فرارسيدن كريسمس را به انها تبريك گفتم يك مطلب خيلي جالب را برايم تعريف كرد: گراهام ميگفت گروه زيادي از مسيحيان به آداب و رسومي عمل ميكنند كه يا در انجيل حرفي از آن نيست و يا برخلاف تعليمات انجيل است. از جمله همين مراسم كريسمس و عيد پاك و ...! مثلا در هيچ جايي از انجيل نيامده كه تولد مسيح (ْع)در 25 ماه دسامبر اتفاق افتاده باشد اتفاقا قرايني در دست است كه ثابت ميكند تاريخ تولد مسيح در اوايل ماه اكتبر بوده يعني موقعي كه چوپانان گلههاي خود را بيرون نگه ميداشتند(لوقا 2:8,12) و اين تاريخ براي اينكه درخت خرما ,خرماي تازه برآورد هم مناسب تر است (قرآن سوره مريم آيه 25) . به قول گراهام آنچه كه امروز مسيحيان به نام كريسمس جشن ميگيرند باقي مانده
يك عيدSaturnalia دوران باستان است كه در شبي كه طولاني ترين شب سال است و به مدت يك هفته جشن گرفته ميشد!چقدر تعجب كرد وقتي فهميد ايرانيان هنوز از اين مراسم اطلاعاتي دارند
گراهام و باربارا جزو يك
گروهي از مسيحيان هستند كه براي تبليغ مسيحيت واقعي وپاك كردن ان از عقايدي چون تثليث و صليب تلاش ميكنندهرچند هنوزبه كشته شدن مسيح و يا... معتقدند و من از وقتي كه با آنها آشنا شدم به اين حقيقت پي بردم كه اديان توحيدي در فرم اصلي خودشان باهم هيچ تناقضي ندارند بلكه همه اين اختلافات از تفاسيري است كه بعدا به اديان وارد شده. مثلا اين شايد براي شما عجيب باشد كه چرا اسلام و يهوديت حكم به حرام بودن گوشت خوك و خوردن گوشت حيواناتي دادند كه به هنگام ذبح شان اسم خدا را نياورده اند(به عبارتي براي غير خدا قرباني شده اند)اما مسيحيان چنين قانوني ندارند و يا چرا در مسيحيت بر خلاف اسلام و يهوديت از روزه و ذكات و يا ختنه كردن خبري نيست اما اگر سير تحولات را دنبال كنيم ميبينيم كه چگونه در حوالي سالهاي 50 تا 60 ميلادي اين اختلافات كه در ابتدا بين اديان نبود به مسيحيت واردشد:روميان 3:24- روميان12~ 4:9ّّّّّ-اول قرنتيان 8 تا 7:6-اول قرنتيان 30تا 10:25-اول قرنتيان16تا 11:1-...
بنابراين چقدر خوب بود كه ما هم به جاي دنبال كردن و يا رد كردن رسومي كه از ان اطلاعي نداريم و حتي به مسخره گرفتن اعتقادات ديگران سعي كنيم با گفتگو و مباحثه به روشن شدن واقعيت كمك كنيم. همين جا از بقيه دوستان دعوت ميكنم اگر مايلند در اين موضوع با هم بحثي را شروع كنيم .هرچند كه كار اساني نخواهد بود.
كار سختي است كه بخواهي در مورد حقيقت ادعايي داشته باشي و سختتر انكه بخواهي آنرا به ديگري بقبولاني
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
امروز اين سايت blogger حسابي با ما چپ افتاده بود و درست نشد تا همين لحظه ! گويا اين دو روزه هووها با هم دست به يكي كردند تا بلكه خوانندهها را ازشر ما خلاص كنند,هرچي باشه يك وبلاگ هم كمتر خودش نعمتي است! مگه نه؟
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
امروز متوجه شدم كه توضيحات من در باره فارسي كردن تيتر وبلاگ مورد توجه چند نفر از دوستان قرار گرفته ودر
سايت خاطرا ت هم توضيحي در مورد آن نوشته شده . از صاحب اين سايت جالب و مفيد به خاطر لطفي كه داشتند ممنونم.
نكته ديگري كه در سايت خاطرات نظرم را جلب كرد .ايده ايجاد يك
FAQفارسي براي وبلاگرها بود كه ايده بسيار لازم وضروري است و به ايشان به خاطر پيشقدم شدن در اينكار تبريك ميگوييم و اميدوارم كه به همكاري همه وبلاگرها اين موضوع هرچه سريعتر به نتيجه برسد .
من هم براي اينكه سهمي در تكميل اينكار داشته باشم چند تعريف را از وبلاگ كه
پيدا كردم ميآورم شايد بتوانيم با همفكري با ديگران به يك نتيجه خوب برسيم
وبلاگ يعني چه؟
تعريف1- يك وبلاگ يك وب سايت شخصي يا غيرتجاري است كه از يك فرم گزارش نويس تاريخ دار (كه ميتواند روزانه يا هرچندوقت يكبار باشد)استفاده ميكند. وبلاگ ميتواند شامل اطلاعات جديد درباره يك موضوع خاص ويا چندين موضوع باشد كه توسط صاحب(ان) سايت نوشته يا از سايتهاي ديگر گردآوري شده ويا باهمكاري خوانندگان بوجود آمده باشد.
تعريف 2- وبلاگ اساسا يك روزنگارonlineاست كه توسط يك (ياچند)شخص نگهداري ميشودكه معمولا همان سردبير است . مطالب وبلاگ روي يك موضوع خاص متمركز است وارجاع (link)دادن به ساير وب سايتها يا مقالات به همراه يك توضيح كوتاه يا بامزه و يا حتي منتقدانه در باره انها از خصوصيات وبلاگ است
يك امكان ديگري هم كه با همت جناب حامد آقا برپاشده امكان جستجو در وبلاگها است .شايديكي از ويژگيهاي خيلي خوب اش ابن باشد كه براي ثبت كردن ,هرسايتي بايد براي خودش يك سري كلمات كليدي انتخاب كند و به اين ترتيب شايد صاحبان وبلاگها و خوانندگان بيچاره از سردرگمي نجات پيدا كنند.
.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
بلاخره امروز مشكل تيتر فارسي بالاي صفحه حل كردم . اگر شما هم اين مشكل را داريد به اين ترتيب عمل كنيد:
اگر ويندوزانتي يا 2000 داريد ابتدا برنامه زير رااجرا كنيد
ٍStart->Run->Charmap
اگر ويندوزانتي داريد تنظيمات را مطابق شكل زير انجام دهيد وگرنه فونت يونيكد زير را انتخاب كنيدوبا حركت روي جدول حروف به انتهاي جدول برويد كه شبيه حروف شكل زير است
Font:Tahoma
حالا با كمك دكمه هاي انتخاب و كپي ميتوانيد حروف مناسب را درتيتر صفحه تان جا دهيد.
در صورتي كه از ويندوز98يا95 استفاده ميكنيد يا بابرنامه فوق مشكل داريد از
اين برنامه استفاده كنيد
فراموش نكنيد كه از فونت و بلاك زير استفاده كنيد.
Font:Tahoma
Character Block:Arabic Presentation Forms-B
يكي از دوستان از من پرسيده چطوري عكسها را در وبلاگ ميگذاري ؟ خيلي ساده كافي است عكس مورد نظرتان را در يكجايي در اينترنت upload كنيد و يا اگر در اينترنت موجود است آدرس كامل انرا به فرمhttp://... يادداشت كنيد
در موقع نوشتن در وبلاگتان با كمك دستور img در HTML ان را ابتدا پست و بعدهم منتشر كنيد.
بعد از نوشتن اين متن به خاطر بعضي مسايل تصميم گرفتم ان را حذف كنم اما اخر سر به اضافه كردن اين توضيح بسنده ميكنم
اينترنت هم مثل هر تكنولوژي ديگري يك تيغ دو لبه است و هر كس مسول اعمال خويش است.پس اميدوارم در اينجا كسي زنگي نباشد ان هم از نوع مست اش!.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
در جواب
سوال چند روز قبل من خانم عالمی
مطلبی را نوشتند يعنی در حقيقت صورت مسئله را پاک کردند ! به هر حال از ايشون ممنونم. خوب اين هم اولين جواب بايد ديد بقيه خانم ها چه نظری می دهند.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
از سايت خاطرات و همينطور آقای درخشان که اسم وبلاگ من را هم توی ليست شون وارد کردند ممنونم.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
در تلويزيون استراليا تا به حال چند فيلم ايراني پخش شده مثل گبه- بادكنك سفيد - بانو -درخت گلابي - دو زن كه تا به حال 3 يا 4 بار پخش شده و به تازگي هم قرار است اتوبوس! را پخش كنند. ديدن اين فيلمها به زبان شيرين فارسي و البته زير نويس انگليسي فرصتي است كه همهي خانوادههاي ايراني به خوبي قدرش را ميداند و از هفته قبل همديگر را در جريان ساعت پخشش كه معمولا دقيق هم هست مي گذارند. خوب حالا فرض كنيد يك روز كه كانالهاي تلويزيون رااتفاقي عوض ميكنيد چشمتون به يك خانم نسبتا جذاب ميافتد كه در لباس نظاميان ارتش امريكا و با درجه سرگردي دارد با يك صداي دلنشين و بدون هيچ لهجهاي به زبان شيرين فارسي حرف ميزنه. من كه حسابي تعجب كردم چون ايشون كسي نبود جز
خانم كاترين بل بازيگر نقش سارا مكنزي در سريال
جگ .
البته داستان اين قسمت در مورد فرود اضظراري يك جت استيلت 80 ميليون دلاري امريكا در كوير ايران و مذاكرات 2 افسر امريكايي با مقامات ايران براي آزادي خلبان و هواپيما.
اما انچه كه جالب بود نمايش تهران به صورت يك شهر عقب مانده كه در ان زنان با برقع و روبنده و مردان با شتر و الاغ رفت و امد مي كردند. هتلي كه بايد بهترين هتل پايتخت ميبود نمايي چون كاروانسراهاي بين راه داشت ولي سفارت استراليا در يك ساختمان بلند و مجلل بود . البته من باآقاي
رامين علايديني هم عقيدهام و به امريكايي ها خرده نميگيرم چون وقتي ما در فيلم هاي خودمان تصويري تاريك از مملكت نشان ميدهيم چه انتظاري از امريكايي ها داريم كه با پول خودشان براي ما تبليغ مثبت بكنند. نظر شما چيست ؟
از نكات غيرمنفي فيلم تسلط كامل اكثر ايرانيان به زبان انگليسي بودخواه صاحب منصب عاليرتبه وزارت خارجه باشد-با كت و شلوار و حتي كراوات- يا يك خدمتكار هتل-كه درحقيقت يك جاسوس است و به راحتي امريكاييها را گول ميزند- و خواه يك گروه دزدان بيانگرد باشند كه قيمت يك جت استيلت را به دلار ميداند.
نكتهاي كه تا اواخر فيلم بر من مجهول بود تسلط خانم بل در نقش سرگرد مكنزي امريكايي به زبان فارسي بوددرحاليكه ميدانستم او متولد لندن است و در حاليكه تمامي افرادي كه نقش ايراني ها را بازي ميكردندفارسي را بسيار بد و با لهجه خارجي حرف ميزدند. رمز قضيه زماني فاش شد كه خانم بل در جايي گفت كه فارسي را از مادربزرگاش ياد گرفته
وگويا راست ميگفته.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
عيد شما مبارك. انشااله نماز و روزه ها قبول باشد. شايد اكثر ايراني هايي كه الان در خارج از كشور اند با من هم عقيده باشند كه مناسبتهايي از قبيل اعياد ملي و مذهبي و حتي بعضي از انهاكه شايد در خود ايران هم اونها را فراموش ميكرديم مثل جشن مهرگان در خارج از كشور يك جورهايي شيرين تر وپرخاطرهتر شايد هم غريب تراز سالهايي است كه در ايران بوديم است . سحري كه ميتواند شامل خرماي وارداتي امريكايي و پنير دودي استراليايي و نان تست شده باشد تنها وقتي قابل خوردنه كه از تلويزيون ذهنات سفرهي سحري را كه مادر پهن كرده ببيني قلقل سماور را با چهرههاي بچههاي خوابالود- ولي خوشحال ازاينكه مادر بعد از التماس هاي ديشب دلش به حالشون سوخته و اونها را هم بيدار كرده-تجسم كني و دعاي سحر را از راديو خاطراتت بشنوي : الهي اني اسألك به كلماتك ... و
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
ميگفتند اديسون وقتي كه بچه بود يك ساعت ديواري براي مدرسه شون ساخته بود كه زنگهاي تفريح كند كار ميكردو بقيه مواقع تند. البته بعدازمدتي دستاش رو شد. حالا يك آقايي پيشنهاد كرده كه به جاي انكه هفته هفت روز ياشه و هر روز24 ساعت
هفته بشه شش روز و روزي28 ساعت
به اين ميگن پيشرفت مگه نه؟ تازه شانس اورديم به شش روز رضايت داد وگرنه ميشد چهار روز42 ساعته. بعضي ها چقدر بيكارند..
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
اگه ميخواهيد بدونيد چه بلايي به سر كامپيوتر من مياد وقتي دخترم مياد سراغ اش دكمه زير را فشار دهيد
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
يك مقالهاي ديدم به اسم
زبان پارسي را چگونه بنويسيم شديدا وسوسه شدم كه يك جوابيه برايش بنويسم شايد امشب
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
خوب همان جور كه گفته بودم اين وبلاگ تشكيل شده از حرفهاي من و دخترم و شايد هم مادرش اين يك توضيح ضرروري بود براي كساني كه از بالا به پايين اين وبلاگ را ميخوانند.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
تذذذظظظظظظظظظظ
خوب اين هم از نوشته هاي دخترم . آمده بود سراغ كامپيوتر و داشت ميگفت عمه كو اين دخترم كه به زودي دو سالش ميشه تازه داره به حرف ميافته و هنوز كلمات زيادي را نميگه وبعضي ها شون اينها هستند
مامي -كه معمولا به مادرش ميگه
مامان- كه گاهي به جاي بابا به من ميگه
نونو- يعني خوراكي
آبكودو- يعني آبميوه
جوجو-يعني عروسك
ابيي-اسم يك خرس رقاص در برنامه بچهها كه اسم واقعي اش همفري است
كتداگ- اسم يك كارتون بچهها به همين نام شانس آوردم كه انرا ضبط كردهايم و گرنه دست از سر كامپيوتر برنميداشت
ددر-به معني گردش
تكوتكو- به معني كاغذ و قلم
نيلومر-يعني نيلوفر
چند كلمه را هم خوب و با تاكيد ميگه مثل نه-كو--بده-و از همه جالبتر عمه كه ان را به معني عكس يا تصوير استفاده ميكنه چون تپپپپپپپپپ به تازگي يك پسر عمه پيدا كرده وديدن عكس ها مترادف شده با كلمه عمه
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
توي يكي از وبلاگ ها ديدم كه گويا ممكنه فردا عيد فطر باشد.اينجا يعني در استراليا به نظر نمياد از اين خبرها باشد چون شيعه و سني توي تقويمهاشون روز دوشنبه را پيشبيني كردند البته به شرط آنكه ماه سي روزه باشه. البته روزجمعه14 دسامبر يك
كسوف حلقوي در امريكا و كانادا پيش مياد واونهايي كه از نجوم اطلاع دارندميدونند يك ربطهايي بين زمان كسوف و آخرهاي ماه هست به هر حال بايد صبر كرد
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
توي اين وبلاگ خانم عالمي چند موضوع هميشه نظرم را جلب ميكنه شايد يكي از جالبترينشان اسم وبلاگه كه از مرجان به مرمرو تغيير كرده كساني كه مدتي در كرمان ياشهرهاي اطراف آن زندگي كردهاندبا اينگونه اسامي آشنا هستند مثل مرو براي مريم - ماشو براي ماشااله-و...كه همگي يك واو تحبيب را به دنبال دارند. من هنوز نميدانم كه اسم اين وبلاگ هم از اين سنخ است يا نه ولي بهتر است ايشان يك توضيحي در باره آن بدهند.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
امروز
خانمعالمي مطلبي رانوشته بود كه ميتونه به خوبي جمله چند روز پيش من را ترجمه كنه
دراينكه خانمها به مشغوليات شوهرانشان به ديد مثبتي نگاه نميكنندبحثي نيست ولي آيا عكس اون هم صادقه؟ اين سواليي كه شنيدن جوابش از زبان خود خانم ها جالبتره.
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
اين صفحه بوجود امد تا جايي باشد براي حرفهاي من و دخترم و صد البته مادرش ,اكر بتواند با هويش !! همكاري كند
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
سلام .بلاخره اين صفحه هم متولد شد!
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد: