بابا و دخترش

بابا و دختراش

Monday, May 30, 2005

از وبلاگ کرمانشاه دیار شیرین پسر بهورز روستاي کيسله....

  

عکاشه پسر دو ساله جمشيد  بهورز روستای کيسله در نزديکيهای مرز است. مدتی پس از تولدش پدر و مادرش متوجه ميشوند حس شنوايی او دچار مشکل است. به اين در و آن در ميزنند .....تا اينکه ميفهمند پسر کوچولويشان ناشنواست اما اگر تحت عمل پيوند استخوان حلزون قرار بگيرد ميتواند شنوائيش را باز يابد.
جمشيد تا بحال چندين بار به تهران رفته. ويزيتهای گرانقيمتی را پرداخت کرده، شبها در مسافرخانه های زيادی را با بيم و اميد بسر کرده است. سيصد هزار تومان بابت سمعکی که در عکس هم ميبينيد ازش گرفته اند تا بقول خودشان سوراخ گوش بچه عادت کند! گوشی که ناشنواست.
از جمشيد ۱۱ ميليون تومان پول خواسته اند. پرفسور عاليقدر هم گفته اول بايد يک و نيم ميليون بخودم بدهی تا دست به مريض بزن
عکاشه پسر دو ساله جمشيد بهورز روستای کيسله در نزديکيهای مرز است. مدتی پس از تولدش پدر و مادرش متوجه ميشوند حس شنوايی او دچار مشکل است. به اين در و آن در ميزنند .....تا اينکه ميفهمند پسر کوچولويشان ناشنواست اما اگر تحت عمل پيوند استخوان حلزون قرار بگيرد ميتواند شنوائيش را باز يابد.
جمشيد تا بحال چندين بار به تهران رفته. ويزيتهای گرانقيمتی را پرداخت کرده، شبها در مسافرخانه های زيادی را با بيم و اميد بسر کرده است. سيصد هزار تومان بابت سمعکی که در عکس هم ميبينيد ازش گرفته اند تا بقول خودشان سوراخ گوش بچه عادت کند! گوشی که ناشنواست.
از جمشيد ۱۱ ميليون تومان پول خواسته اند. پرفسور عاليقدر هم گفته اول بايد يک و نيم ميليون بخودم بدهی تا دست به مريض بزنم.....
جمشيد دستش خاليست.
اينها را جمشيد چند روز پيش که به روستايشان رفته بودم مايوسانه بمن گفت.
ديروز ظهر با زنش و پسرک آمدند به ديدن من و کمک خواستند.
من همه سعيم را بکار ميبندم مدارکش را آورده ام تا پيش يک دوست جراح گوش و حلق و بينی ببرم.
شما دوستان عزيز هم بهر طريق که از دستتان ميايد آستين بالا بزنيد و به من تنها مانده که خود کمتر از جمشيد نوميد از پژمردن گلهای عاطفه و انسانيت نيست کمک کنيد: به قلمی ....يا به قدمی
شايد که عکاشه کوچک، پسر بهورز روستای دورافتاده کيسله بتواند بياری من و شما صدای مرغ و خروسهای پدرش را و صدای گورانی پسر جوان همسايه را که بعشق دلداده اش ميخواند.... بشنود.
در وبلاگهايتان يک لينک به عکاشه بدهيد. اين حد اقل کار است .

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Human Rights

این هم توضیحات اش : [3][2][1]

بمباران گوگلی برای کمک به آزادی اکبر گنجی

دوستان عزیز، برای کمک به راه‌اندازی یک بمباران گوگلی لطفا" کد زیر را در وب‌لاگ یا سایت‌تان وارد کنید.

<a href="http://www.rsf.org/article.php3?id_article=13356">Human Rights</a>

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, May 27, 2005

BBC جزيره ها ی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را اشغال شده نامید.

امروز که مطالب بی بی سی رو سرک می زدم در لابلای مطلبی که به بهانه درگذشت سر دنیس رایت نوشته شده بود این پاراگراف رو دیدم :

"...سرانجام به ياری کسانی مانند اسدالله علم وزير دربار شاه که از دوستان نزديک رايت بود، بسياری از اين دشواريها از ميان رفت. دشواری بزرگ ديگر در مورد بحرين و ادعای ديرين ايران برآن جزيره نيز، پس از گفتگوهای محرمانه گسترده، سرانجام بر طرف شد، اما ايران نتوانست پشتيبانی رسمی بريتانيا را از اشغال جزيره ها ی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به دست آورد."

این مطلب که نام فخرالدين عظيمی استاد تاريخ در دانشگاه کانکتيکت رو به عنوان نویسنده همراه می کشه یک نوع تحریف تاریخه که به نظر من نمی تونه با وضعیت موجود ایران بی ربط باشه.

همین امروز یک نامه اعتراض به بی بی سی می فرستم

---- متن نامه -----
مسئولین محترم سایت فارسی بی بی سی
با سلام. مطلبی که با امضای آقای فخرالدين عظيمی استاد تاريخ در دانشگاه کانکتيکت آمريکا و با عنوان "ماموريت دشوار دنيس رايت در ايران" امروز در سایت شما درج شده بود حاوی پاراگرافی بود به صورت زیر:

" دشواری بزرگ ديگر در مورد بحرين و ادعای ديرين ايران برآن جزيره نيز، پس از گفتگوهای محرمانه گسترده، سرانجام بر طرف شد، اما ايران نتوانست پشتيبانی رسمی بريتانيا را از اشغال جزيره ها ی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به دست آورد."

از نظر من، صرفنظر از مدارک تاریخی که شاهد ایرانی بودن جزایر سه گانه می باشد ، آوردن جملاتی این چنین در لابلای گزارشی که ارتباطی هم با این موضوع ندارد و درباره مطلبی که هنوز مورد مناقشه دو کشور می باشد ناقض اصول بیطرفی است که سازمان شما مدعی آن می باشد. لذا خواهشمند است که برای روشن شدن اذهان خوانندگان هر چه زودتر نسبت به اصلاح مطلب فوق الذکر اقدام کنید.

------------------
منتظر دنباله ماجرای مسافرت به cairns باشید

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, May 26, 2005

استرالیا گردی قسمت اول:Cairns بهشت روی زمین

بعضی وقت ها می بینم اینقدر درگیر حرفهای سیاسی و اقتصادی و غیره شدم که اصلا یادم رفته این وبلاگ رو برای چی درست کرده بودم. امروز یکی از معدود دوستانی که من رو می شناسه و این وبلاگم رو می خونه ازم خواسته بود درباره شهر cairns براش بنویسم. این شد که فرصتی شد که برگردم سر ماجراهای اصلی این وبلاگ



1-cairns یکی از قشنگترین مناطق دنیا ست که من تا به حال تو عمرم دیدم.جاش درست در بالاترین نقطه های ایالت سرسبز کویینزلنده و برای همین همیشه اب و هواش گرم تر از بقیه جاهای استرالیا ست. بهترین موقع مسافرت به اونجا از نظر من اوایل ژوئن تا اواسط آگوسته که هوای خیلی بهتری داری.



2- هتل :این شهر به شدت توریستیه و هتل های شهر معمولا پر اند و برای همین نوصیه می شه اگه هتل خوب و ارزون می خواهید قبل از رفتن به فکرش باشید.



3- ماشین: اگه برای رفتن به اونجا از ماشین خودتون استفاده می کنید باید پی 4 یا 5 روز رانندگی رو( تازه از سیدنی) به تن تون بمالید که باوجود اینکه جاده های قشنگی داره اصلا توصیه نمی شه .ارزون ترین و بهترین راهش هواپیماست ولی حتما توی فرودگاه یک ماشین برای چند روزی که تو cairns هستید بگیرید ( که البته بایستی قبلا رزرو کرده باشید)

4- دنباله داره ...

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, May 22, 2005

امروز اين صفحه سفيد چاپ می شه . دليل اش رو هم اينجا بخونيد








| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, May 18, 2005

مسابقه

مامان نیلوی عزیز پیغام داده که زودتر این عکس های اسکلت ها رو عوض کنم یا یک پست جدید بگزارم. من هم یک تیر سه نشون می زنم و هم یک پست جدید می زارم و هم عکس های جدید که کمی حال و هوای وبلاگ عوض بشه و هم یک مسابقه که کمی سرگرم بشید(پیشاپیش هرگونه شائبه طرفداری از نامزدی خاص تکذیب می گردد . فقط عکس ها رو نگاه کنید و به اسکلت مسکلت هم فکر نکنید!!!)







مسابقه: اگه گفتید هرکدوم از سه نفر بالا دارند به چی فکر می کنند؟
جوابهاتون رو به شکل زیر بنویسید:
دختره: این پسره چرا اینقدر بیغه؟
پسره: نکنه الان مریم زنگ بزنه به موبایلم!
رفسنجانی: ...

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday, May 17, 2005



هاله هم که کرکره رو کشیده پایین ! هرجا هم که می ره اون عکس در بسته رو با خودش می بره (هر پست جدیدی که می زاره عکسه یکی می ره بالاتر). بابا جون ما چه گناهی کردیم ؟ حالا درسته که یک کمی اعصابت از دست بعضی ها خورده ولی خوب دیگه کافه رو چرا تعطیل می کنی؟

شوخی کردم هاله جان. خودت خوب می دونی که چقدر خودت و خونواده ات رو دوست داریم. همه ما ها گاهی احساس می کنیم که باید کمی بریم هوا خوری و با روحیه تازه تر برگردیم امیدوارم که هرچه زودتر برگردی . در مورد موضوعاتی هم که ناراحتت کرده نمی خواه حرفی بزنم چون چیز زیادی نمی دونم ولی یک نکته ای رو که من به اش رسیدم اینه که هرکسی به دلیلی وبلاگ می نویسه و می خونه . اگر بخواهیم کمی بیشتر از این ابزار کار بکشیم ممکنه ولی دیر یا زود هم ممکنه دیگه جواب نده. بد نیست برگردیم به همون ایده ای که روز اول به دلیل اش وبلاگهامون رو برپا کردیم اینجوری شاید کمی از مشکلات کار کمتر بشه. این فقط یک پیشنهاد دوستانه است خودت بهتر از من یا دیگران می تونی تصمیم بگیری. فقط دلم می خواد نظرت رو اینجا بخونم اگر این پست رو دیدی.

در ضمن اونهایی که با برگشتن هاله موافق اند بیاند اینجا رو امضا کنند تا هر چه زودتر بفرستیم اش برای دبیرکل سازمان ملل!×(فرمت اش عربیکه برای اینکه فارسی بخونید باید فرمت صفحه رو عوض کنید)

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, May 12, 2005

دجال

دجال یا antichrist کسی است که خودش رو به دروغ به جای مسیح جا می زنه. البته توی ایران این داستان شناخته شده ایه ولی کمی غبار فراموشی روی اون رو پوشونده بطوری که مردم بیشتر خر دجال رو می شناسند تا خودش رو. اما امروز فرصتی شد تا یک وبلاگ دجال هم پیدا کنم همونکه خودش رو به جای وبلاگ مسیح جا زده!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, May 11, 2005

نکنه مشکل ژنتیکیه؟



عکس اصلی عکس جعلی


1-چند روز پیش توی صبحانه یک لینکی گذاشته بودند درباره پیدا شدن اسکلت یک غول در عربستان سعودی و لینکی هم داده بود بود به یک سایتی که یه شیر پاک خورده ای با کلی دلیل و مدرک می خواست ثابت کنه که این اسکلته مال قوم عاد که توی قرآن هم اسم شون آمده! در حالیکه هر بجه ای که یکبار هم توی گوگل این موضوع رو سرچ کنه راحت می ببینه که این عکس یک حقه است که با کمک فتوشاپ ساخته شده و اصلا برای شرکت در 2002مسابقه عکس های فتوشاپ درست شده . عکس اصلی که مربوط به کشف اسکلت یک ماموته رو هم اینجا میشه دید.

2- یکی دو هفته پیش یکی از دوستان با ایمیل وبسایتی رو معرفی کرده بود که مال یکی از جوانهای سیاسی و شاعره که حالا به عنوان پناهنده سیاسی در اروپا زندگی میکنه و توی اون شرح داده که چطور مامورانی در دندونهای پر کرده اش میکروفن کار گذاشتند که باهاش امواج الکتومغناطیس منتشر می کنند ( ظاهرا بایستی فرستنده باشه نه میکروفن) که باعث می شه اون مثل ربات در اختیار اونها باشه و هرکاری که می خواند براشون انجام بده. دوست من می گفت که مورد شخص این یک نمونه کلاسیک از شیزوفرنی و با احتمال زیاد با دارو خوب می شه


3-یادمه یکبار درباره یکی از بیماری های روانی خونده بودم که شخص بیمار علاقه خاصی به لخت شدن در جلوی جمع داره. یک نمونه اش احتمالا همون خانمی بود که تو کنفرانس برلین آتو دست افرادی داد تا اکبر گنجی و شیرین عبادی و دیگران رو چند صباحی زندانی کنند. چند روز پیش در جریان یک نمایشگاه نقاشی در دانشگاه کرمان هم یکی از دختر های دانشجو که به نمایش ندادن تابلو هاش اعتراض داشته یکدفعه خودشو تو همون نمایشگاه لخت می کنه.


4- و بلاخره اینکه امروز هم چند نفری با هیبت های عجیب و غریب برای کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری ایران اقدام کردند از جمله یکی که خودش رو مهدی موعود می نامید و اسم پدرش رو هم حسن عسگري عنوان می کرد و وقتی هم که زیاد تحویل اش نگرفتند رفت که ظهور کنه! البته جای دوری نباید رفته باشه می شه آدرس اش رو از آقای مشکینی یا جنتی پرسید ( بیخود نبود که شهردار تهران نقشه ظهور امام زمان رو چاپ کرده بود لابد می خواست ایشون دفتر ستاد انتخابات رو گم نکنند. چند وقت پیش هم یکی با بهانه مشابه ای از مردم دهاتی تقاضای اسب سفید میکرد)!



مهدی موعود برای نامزدی انتخابات مراجعه می کند نوکر ملت ایران



5- ماجرای هخا هم که دیگه معرف حضور همه هست و نیاز به توضیح نداره


چیزی که من هنوز ازش سر درنیاوردم اینه که چطور شده که یکهو این همه مشکلات روحی روانی در بین ایرانی های داخل و خارج نفوذ کرده نکنه یک مشکل ژنتیکیه؟

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday, May 10, 2005

دختر خونده و پسر خونده های وبلاگی من
من اینجا توی وبلاگستان یکی دوتا دختر خونده وبلاگی دارم که یکی شون شوور !! کرد و رفت سراغ زندگی اش و دیگه چیزی نمی نویسه. یکی دیگه شون هم که امروز بعد از مدتها سری به من زده بود و خوشحالم کرد. یک پسر خونده وبلاگی هم دارم که تا حالا آدرس وبلاگ اش رو نداشتم تا بلاخره اینجا پیداش کردم. این شما و این هم درویش بینوا.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, May 08, 2005


Happy Mother's Day.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

اخبار عجیب و غریب:بی بی سی

1- انسان مغز بزرگ خود را مديون يک ژن ناقص است
2- والدين سيگاری فرزند دختر خواهند داشت
3-دود سيگار مغز کودک را کند می کند
4-مشاجره با شوهر 'برای سلامت زن خوب است'

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, May 07, 2005

ماجرای اولین کادوی روز مادر نیلوفر

اینجا یکی دو روز دیگه روز مادره و فروشگاهها خودشون رو کشتند تا مشتری های گرامی رو لابد آقای سرگردون و حیرون اند که چی برای مادر و مادر زن و همسر شون ( البته از طرف بچه ها شون ) بخرند رو به طور فقاهتن راهنمایی کنند . چند روز پیش از مدرسه نیلوفر نامه داده بودند که پدر و مادر ها هر کدوم یک کادویی که بین 2 دلار تا 5 دلار بیشتر قیمت نداشته باشه رو بخرند و توی سلفون کادو کنند و بیارند مدرسه. امروز هم به بچه ها گفته بودند که از پدر هاتون 2 تا 5 دلار پول بگیرید تا از بین اون کادو ها یکی رو انتخاب کنید و بخرید برای مادراتون. من و مامان نیلوفر از صبح منتظر بودیم که کی مدرسه تعطیل می شه تا ببینیم که بلاخره نیلوفر برای اولین بار برای کادوی روز مادر چی رو انتخاب می کنه
عصری که زنگ زده بودم خونه تازه از مدرسه آمده بود و با کلی آب و تاب برام ماجرا رو تعریف کرد. ظاهرا هر کلاسی رو به صورت گروه گروه می بردند توی حیاط مدرسه که اونجا دوتا میز پر از اون کادو ها چیده شده بوده یکی میز دو دلاری و یکی میز 5 دلاری . نیلوفر خانم هم با کمال شجاعت کلیه 5 دلارش رو برای مادرش خرج می کنه ( دست و دلبازی اش به خودم رفته)و یک دست حوله و صابون و ژل و شکلات رو می خره که البته شکلات اش رو خودش نوش جون می کنه و بقیه سهم مامان جان می شه. جالبه که چیزی رو انتخاب کرده که هم خوراکی داشته که بدرد خودش می خورده و هم چیزهای دیگه که بدرد مامان اش.

یادمه که چند سال پیش که تازه راه افتاده بود با خودمون می بردیم اش توی سوپر مارکت و می ذاشیم اش خودش هرجایی که خواست بره . یکبار که رفته بودیم توی COLES رفته بود سراغ طبقه پایین سبزیجات که مال قارچه و یک پاکت هم ورداشته بود داشت دونه دونه قارچ ها رو می انداخت توش . تازه بعضی ها شو نگاه می کرد و می ذاشت کنار !کلی مردم جمع شده بودند داشتند به کاراش می خندیدند ولی بدون توجه کار خودشو می کرد.
پ.ن: وقتی آمدم خونه دیدم که یه چیزی هم تو مدرسه درست کرده و برای من آورده تا روز پدر و مادر یکی بشند.!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, May 06, 2005

بعد از دوست جدیدی(جزیره نشین) که همینجا در استرالیا و در ایالت آفتاب تابان پیدا کردم حالا نوبت دوست دیگری (ستاره قطبی) است که در اون سر دنیا در آلاسکا و در میان اسکیمو ها زندگی می کنه راستی راستی انگار ایرانی ها بعد از چینی ها دارند همه دنیا را می گیرند

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, May 05, 2005

این هم تازه ترین خبر : یک معلم زن 37 ساله بدن سازی که دارای 3 فرزنده به جرم رابطه پنهانی با یکی از شاگردان پسر 15 ساله اش 6 ماه زندانی شد!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

امروز روز جالبیه توی تقویم میلادی 05/05/05 برای همین باوجود اینکه دارم از تب می سوزم ولی حیفم آمد چبزی اینجا ننویسم.

1- چند روز پیش هاله درباره تاریخچه روز کارگر نوشته بود. چالبه که سرچشمه روز کارگر بر می گرده به ایالت ویکتوریا استرالیا ولی توی این ایالت روز کارگر رو به جای اول ماه مه ، 14 مارچ جشن می گیرند؟!

2- از عجایب دیگه ایالت ویکتوریا اینکه انگار اولین جایی توی دنیا ست که می خواد مرده ها رو توی قبر های عمودی بخوابونه . من نمی دونم استرالیا با داشتن این همه زمین بی صاحب دیگه چرا باید به فکر صرفجویی در زمین مردگان باشه؟ تازه کلی هم خرج دوا و درمون واریس این مرده های بدبخت باید کرد

3- دو سه روز پیش این خبر رو توی روزنامه ایران خوندم :
طلاق زن دوم و ازدواج با چهارمين همسر
گروه حوادث: مرد ۸۰ساله براى اينكه بتواند با زن مورد علاقه اش به عنوان چهارمين همسرش ازدواج كند قصد دارد همسر دوم خود را طلاق دهد.
اين مرد۸۰ساله با مراجعه به دادگاه خانواده (۱) به قاضى فرهبد گفت: من سالهاست كه كشاورزى مى كنم و تاكنون كه ۸۰سال دارم سه بار ازدواج كرده ام. همسر دوم من كه ۱۰سال از من كوچكتر است از مدتها قبل بيمار شده و سومين همسرم از او مراقبت مى كند.
وى گفت: اكنون با ديدن زنى، تصميم گرفته ام كه با وى ازدواج كنم از آنجايى كه همسر دوم من ۷۰ساله و بيمار است تصميم گرفتم كه او را طلاق بدهم با اين كار هم همسر سوم من از فشار پرستارى هوويش راحت مى شود هم من شرايط بهترى را براى ادامه امور زندگى در كنار چهارمين همسرم خواهم داشت.
سومين همسر مرد ۸۰ ساله كه در دادگاه حضور داشت، گفت: ۳۵سال پيش بود كه...قاضى فرهبد باتوجه به اينكه مرد كشاورز حاضر شد تمام حق و حقوق قانونى زن دومش را يكجا به وى بپردازد، حكم طلاق را صادر كرد.مرد كشاورز با در دست داشتن حكم طلاق براى ازدواج با چهارمين همسرش از دادگاه خارج شد."
از اون پیر مرد 80 ساله بی سواد نمی شه توقع داشت که فرق زن اش رو با یکی از زمین هاش بدونه ولی آیا اون جناب قاضی هم که مثلا باید بنابر احکام اسلام حکم کنه هم این حرفهها رو از کتابهای خودشون و از قول پیامبر همون دین فراموش کرده که می گه :
جبرئیل آن قدر در خصوص زن سفارش کرد، تا بدان جا که فکر کردم طلاق زن بدون ارتکاب عمل زشت (زنا) روا نیست. (۱۰) (مکارم الاخلاق ص ۱۲۶)
راستی بلاگرهای فیمینیست نمی تونند دراینباره کاری بکنند؟

4-. دیشب که من و مامان نیلوفر هر دوتا مون از شدت گلو درد و سر درد و تب بیخواب شده بودیم داشتیم یکی از برنامه های تلویزیون رو نگاه می کردیم به اسم National Press Club Address توی این برنامه دوتاخانم مهمان بودند یکی Virginia Haussegger که ژورنالیستی و دیگری Julia Gillard نماینده مجلس از حزب جان هوارد. حرفهای زیادی گفته شد که می خواستم اینجا بنویسم ولی دیدم ماجرا رو بینهایت طولانی می کنه فقط دوتا شو می گم.از جولیا گیلارد درباره مبارزه اش برای تصاحب رهبری حزب و رقابت اش با پیتر کاستلو پرسیدند اون هم دهن اش رو باز کرد و چنان مودبانه کاستلو رو به لجن کشید که من حیرت زده مونده بودم یکی از حرفهاش این بود که من به بعضی چیزها اعتقاد دارم و اونها رو در برنامه هام اعلام کردم ولی کاستلو نه به چیزی اعتقاد داره و نه خودش می دونه که می خواد چه کار کنه ( لامصب ها برای متن سخنان برنام $110 دلار می خواند وگرنه می زاشتم اش اینجا تا بدونید که سیاست بازی همه جای دنیا پدر و مادر نداره)
توی بحث ویرجینبا خیلی ها بخصوص از خانم های خبرنگار درباره نظرات اش در باره فیمینیسم و زندگی بدون فرزند می پرسیدند . جالبه که بدونید ایشون دو سه سال پیش نظرش رو در این رمینه اینجوری گفته بود

I am childless and I am angry. Angry that I was so foolish to take the word of my feminist mothers as gospel. Angry that I was daft enough to believe female fulfilment came with a leather briefcase.

امیدوارم مطالی امروز جبران غیبت های گذشته رو کرده باشه .خوب برم تا سر درد من هم به شما منتقل نشده.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?