بابا و دخترش

بابا و دختراش

Wednesday, October 29, 2003

الان که ساعت 3- 4 بعد ازظهره تازه از وسط یکی از کارها پایان ناپذیر آمدم ببینم خونه زندگی مون در چه حاله. انگار همه چیز سر جاشه به جز این کانتر بازیگوش که دوباره تا چشم من رو دور دیده گذاشته رفته ولگردی ! دفعه پیش که اینجا نوشتم چند تا مطلب دیگه هم توی ذهنم بود که بنویسم ولی یاد حرف هاله می افتادم که می گفت به جای اینکه یک هفته ننویسی و یکدفعه مثل کله گنجشک ( به قول همشهری های اقوام بعضی ها چوری)خورده ها یک دفعه موتورت راه بیفته مطالبت رو جیره بندی کن و خرد خرد به خورد مردم بده . این دفعه هم گوش به حرف هاله دادیم و نتیجه اینکه نزدیک یک هفته غایب بودم . خلاصه هرچه فریاد دارید سر رفیق ناباب بزنبد البته سرماخوردگی هم بی تاثیر نیست .بگذریم اما اهم اخبار :

چند وقتیه که داریم نیلوفر رو برای کودکستان آماده می کنیم . حروف و اعداد رو داره کم کم می شناسه البته از طریق بازی کردن . می دونستید بهترین راه آموزش اعداد ورق بازیه فقط بدیش اینه که عدد 1 رو نداره ولی خیلی جالب می شه از شون استفاده کرد . قبلا از چندتا بازی کامپیوتری برای آموزش نیلوفر استفاده می کردم و اصول اولیه اش رو اونجا یاد گرفتم ( نه بابا من شاگرد پیاژه نبودم ) ولی خیلی براش جالب بود علاوه بر اون کنترل تلویزیون هم چیز بدی نیست چون ارقام 0 تا 9 رو به راحتی می شه با هاش یاد داد بخصوص اگه تحمل اینو داشته باشید که وسط یک خبر مهم یا فیلم سینمایی جالب دختر تون کانال رو عوض کنه! مادرش هم داره با هاش حروف رو کار می کنه و هر روز کلی روزنامه و مجله رو دنبال حروف o , p,d,b,q, D سرچ می کنند و رنگ می کنند این حروف رو انتخاب کرده چون بیشتر اینها رو با هم عوضی می گرفت مثل ارقام 6 , 9 همینطور 5و2 خوب این همه از ماجرا های ما دیگه خبری نیست جز اینکه هر سه تا مون سرما خوردیم و داریم از گلودرد می میریم ولی دکتره می گه اگه به خوردن اون کپسولها ادامه بدیم بزودی خوب می شیم . خلاصه اگه یه مدت خبری از من نشد منو حلال کنید ;-)


| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, October 23, 2003

یکی از نقاشی های نیلوفر رو گذاشتم اینجا . اگه خواستید برید ببینیدش اگرم نخواسنید برید فقط بدونید که توی اون نقاشی یه موجود غضبناک نارنجی رنگ اون بالا خورشیده و ابرهای آبی دورش گرفتند و یکی از اونها داره روی یک درخت قرمز رنگ می باره که باعث شده اون پائین یک رنگین کمان کوچولو درست بشه همونجایی که یک خونه سبز قشنگ زیر یک درخت سیب بزرگ منتظر یک دختر کوچولوی قرمز شیطونه

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, October 18, 2003

مکالمه تلفنی من و نیلوفر:
من : سلام بابایی کجا بودی ؟ زنگ زدم خونه نبودید.
نیلوفر: کیک نداشتیم . رفتیم Coles برات کیک خریدم
من : خوب بابا . حالا کیک اش خوشمزه است ؟
نیلوفر: آره
من : مگه کیک رو خوردی که می گی خوشمزه است
نیلوفر : نه ولی [ الان] دارم می خورم

مادرش گوشی رو گرفته می پرسه : چی گفتی به این بچه که یه تیکه بزرگ کیک رو یدفعه ای گذاشته دهن اش؟
من : هیچی فقط پرسیدم کیک اش خوشمزه است یا نه می خواسته امتحان اش کنه . حالا هم به اش بگو اگه همه کیک رو بخوره من هم شب می آم خودشو می خورم!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, October 17, 2003


مجله تایم این هفته مقاله ای داره درباره شیرین عبادی با عنوان "She Is Very Brave" = ( او خیلی شجاع ست) بد نیست که یک نگاهی به اش بندازید

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

برای اونهایی که بحث دوستانه ما رو دنبال می کنند آدرس وبلاگ Seeking for the TRUTH رو دوباره می گذارم.
جالبه دیگه بلاگرولینگ هم به من ایراد می گیره که دیر بروز کردی!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


استرالیاییها یکی از چاق ترین مردم دنیا هستند.


امروز اخبار تلویزیون اعلام کرد که استرالیا در مقام چهارم چاق ترین ملت های دنیا قرار داره به قول نیلوفر این خانمه از بس نوشابه خورده چاق شده.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, October 16, 2003

این شعر قشنگ از شیخ بهایی رو برای هاله عزیز و همه اونهایی که در اعتقادات شون انسانها را آزاد در انتخاب عقیده می شناسند می آورم:
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

"شیخ بهایی"

-----------
در ضمن یکی از دوستان هم تقاضای کمکی داره اگه کاری از دستتون بر می آد و دلتون خواست سری به اش بزنید

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday, October 14, 2003


| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, October 11, 2003

بعد از یک غیبت نچندان طولانی مجددا سلام. برای اونکه بیشتر از این بد قولی نکرده باشم برمی گردم سر بحث نا تمام قبلی:
اگه یادتون نرفته باشه بجث بر سرانتقاداتی بود که به جمله " اسلام با حقوق بشر منافات نداره" خانم عبادی وارد می شد که به نظر من این انتقادات به دلایل زیر وارد نیست:
1-دوست خوبم پانته آ می نویسه : خوب حالا که چی؟ حتما بايد مسلمون بودنش رو به رخ ميکشيد؟...مجبور بود که اينجوری چاپلوسی کنه و نون قرض بده؟ ( پابان نقل قول) من نمی دونم چه چیزی باعث شده که این دوست ما این حرف رو به چاپلوسی و نون قرض دادن تعبیر کنه ولی وقتی که من اصل جمله شیرین عبادی رو خوندم بوضوح دیدم که ایشون با چه دقتی این جمله رو بیان کرده . شیرین عبادی در مصاحبه با نیوزویک می گه :
"بين يك جمهوري اسلامي، اسلام و حقوق بشر تناقضي وجود ندارد. اگر در بسياري از كشورهاي اسلامي حقوق بشر نقض مي‌شود، به علت تعبير غلطي است كه از اسلام مي‌شود. تمام آنچه من در 20 سال گذشته سعي كرده‌ام انجام دهم آن بوده كه ثابت كنم با تعبير ديگري از اسلام، امكان برقراري دموكراسي در كشورهاي اسلامي وجود دارد. ما نياز به تعبيري از اسلام داريم كه امكان بسيار بيشتري را براي فعاليت زنان ايجاد كند. به اسلامي نياز داريم كه با دموكراسي سازگارتر باشد و حقوق فردي را محترم بدارد."
حالا کجای این حرف چاپلوسیه مطلبیه که دوست عزیزمون حتما درباره اش توضیحی دارند و من هم مشتاقانه منتظر شنیدن اش هستم

2- سالها ست که گروههای زیادی از نبود آزادی بیان و مذهب در جامعه شکایت دارند( که البته شکایت بجایی است و من هم با اونها هم عقیده ام) و همیشه وعده می دهند که وقتی اونها به قدرت برسند مشکلات حل خواهد شد ولی همیشه این نگرانی هست که با به قدرت رسیدن اونها هم آش همون آش باشه و کاسه همون کاسه . نمونه اش این که خود ما تا چه حد به آزادی بیان مخالف احترام می گذاریم. توی همین بحث خانم عبادی بودند کسانی که گفتند ما با نظر ایشون مخالفیم ولی به عنوان یک انسان به ایشون حق می دهیم که نظرات خودش رو هر چند که مخالف نظرات ما ست بیان کنه ولی متاسفانه تعداد دیگری هم بودند که این نظر مخالف رو تحمل نکردند و اعتراض کردند. عین همین ماجرا درباره دین و مذهب وجود داره و اینکه افرادی هستند که اعتقادی به دین و مذهب ندارند ولی با باور ها و اعتقادات دیگران کاری ندارند و اونها رو به خاطر اعتقادات شون تمسخر نمی کنند و به باد توهین نمی گیرند ولی از طرف دیگه هم هستند کسانی که هر چه را که با اعتقادات دینی ( شایدم عدم اعتقادات دینی) اونها سازگار نباشه رو بی خردانه و غیر منطقی می بینندو حتی افراد مخالف خود شون رو فاقد صلاحیت تربیت فرزند می دونند . این شرایط هست که نتظر می رسه جامعه ما در آزمون تمرین دموکراسی مشکل بزرگی داره.
شیرین عبادی سالهاست که برای برپاکردن آزادی بیان جنگیده و حالا که به هدف خودش یک قدم نزدیکتر شده ما حق نداریم این آزادی رو از خودش بگیریم.

3- سالها ست که ملاک دینداری یا ایمان افراد به جایکه اعتقادات و باطن افراد باشه شده چیزهای ظاهری مثل ریش و چادر و ... که همیشه هم مورد نکوهش بوده ولی اگر واقعیت گرایانه با قضیه برخورد کنیم می بینیم که این موضوع خیلی بیشتر از اونکه فکر می کنیم در جوامع ایرانی ریشه دوانده نمونه اش رو همین جمله از وبلاگ پانته آ ذکر می کنمکه به اندازه کافی روشنه"اينکه خانم عبادی در مصاحبه‌های مطبوعاتی بدون حجاب اسلامی شرکت ميکنه من رو خيلی خوشحال کرد و بهشون بابت اين جرئت تبريک ميگم. از طرف ديگه ايشون از قرار معلوم اونقدرها هم که دوستان فکر ميکنند مومن و معتقد نيست!"

4- همونطوریکه در مطلب پایینی گفتم دو گروه بظاهر مخالف هم با این مسایل مشکل دارند . گروه اول طرفداران اسلام خشن و بی رحم و گروه دوم افرادی که از اساس با اسلام مشکل دارند . عملکرد این دو گروه گرچه معمولا در دوجهت مخالفه ولی دقیقا عین تیغه های قیچی برای یک هدف مشترک به کار میره که همون قلع و قمع هرگونه تفسیر دیگری از دین هست . عین این ماجرا قبلا هم برای مسیحیت و یهودیت هم اتفاق افتاده و نتیجه اینکه این دو گروه به راحتی تونستند دشمن مشترک خودشون رو که همون تفسیر منتطقی از قوانین دینیه رو شکست بدهند یا تضعیف کنند.

امیدوارم این موارد تونسته باشه تا حدودی وارد نبودن اعتراضات رو به جمله شیرین عبادی نشون بده گرچه خود ایشون با تجربه سالها وکالت کمترین نیازی به استدلال های افرادی چون من ندارند. در مورد بقیه مسایل از جمله موضوعاتی که دوست عزیزم پانته آ در باره اسلام مطرح کرده هم حرف هایی دارم که ترجیح می دهم اگر ایشون موافقت کنند در وبلاگ "جستجو برای حقیقت SEEKING FOR THE TRUTH" که قبلا برای موارد مشابه ای ایجاد کرده ام بحث رو انجام بدهیم.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin



انتخاب خانم شيرين عبادي به عنوان برنده جايزه صلح نوبل افتخار بزرگيه براي همه ايراني ها و براي همه زنان دنيا. این انتخاب رو به ایشون و همه ایرانی ها و زنان دنیا تبريک مي گم. این خبر شاید غیرمنتظره ترین خبری که در این چندروزگرفتم. الان هم شدیدا منتظرم که عکس العمل رادیو و تلویزیون های استرالیا رو ببینم( که انگار غیر از لیگ راگبی حواس شون جای دیگه ای نیست) برخلاف استرالیایی ها بقیه دنیا انگار در این قضیه خیلی از خودشون تحرک نشون داده اند و حتی در اینباره نظر خواهی هم گذاشته اند. .کمیته صلح نوبل در بیانیه اعلام برنده جایزه از شیرین عبادی بابت تلاش هاايی که وی در راه دمکراسی و حقوق بشربویژه حقوق کودکان و زنان انجام داده،تقدیر و این جایزه رو به همین دلیل به او اعطا کرد. در این بیانه جمله ای آورده شده که نظرات مختلفی رو بدنبال داشته . کمیته صلح نوبل می گوید"خانم عبادی يک مسلمان است و به وظايف دينی خود عمل می کند. وی ميان اسلام و حقوق اوليه بشر تناقضی نمی بيند" خود او هم در مصاحبه مطبوعاتی اش این موضوع را به زبان آورد و گفت:" اسلام با حقوق بشر منافات ندارد.
"
دو گروه تا حالا از این حرف او ابراز ناراحتی کرده اند. گروه اول کسانی که در سالهای اخیر با نشان دادن چهره ای خشن و بی منطق به اسم دین مدعی شده اند که اسلام دینی نیست که با مفاهیمی چون حقوق بشر یا دموکراسی سازگار باشد ( هر چند که این ادعا به دلیل تناقضات اساسی با قرآن و سنت پيامبر هیچوقت مورد قبول اکثزیت مسلمانها قرارنگرفت) و گروه دوم که سالهاست به دلیل ضرباتی که از گروه اول خورده اند نفرت شدیدی از دین و بخصوص اسلام پیدا کرده اند بطوریکه حاضر به شنیدن حتی اسمی هم از اسلام نیستند.
یکی از دوستان وبلاگ نویس هم در وبلاگ خودش به این نکته اشاره کرده بود که من ضمن احترامی که به ایشان و عقیده ایشون قایل هستم دلایل خودم رو هم در این موضوع بیان می کنم که در مطلب بعدی خواهید دید

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, October 08, 2003


باورتون می شه؟ 2000 امضا جمع شد. آفرین به این همت. .
-=-=-=-=-=
تا حالا این خبر رو خوندید؟ نمی دونم چرا یک کمی مشکوک بنظر می آد
مثلا این جاهاش:
"آقاى مصطفى جهانگيرى تحصيلات خود را در دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه پلى تكنيك تهران گذراند." مگه دانشگاه پلی تکنیک دانشکده هنرهای زیبا داره ؟
"براى اجراى حكم اعدام افسانه نوروزى، بخاطر اينكه يك زن است،. می بايست خانواده مقتول نصف ديه يك مرد كامل را پرداخت مى كردند تا مراسم اعدام برگزار شود." بنظر نمی آد این حرف درست باشه چون بر اساس قوانین فعلی دیه زن نصف مرده یعنی اگه مردی زنی رو بکشه و محکوم به قصاص بشه چون دیه مرد بیشتر از زنه بایستی خانواده مقتول نصف دیه رو پرداخن کنند تا حکم اجرا بشه ولی در مورد افسانه نوروزی دقیقا ماجرا برعکسه یعنی زنی به جرم قتل مردی محکوم شده و در این مورد چون دیه محکوم حتی از دیه مقتول کمتره الزامی به پرداخت دیه نیست.

بنظر نمی آد انتشار اخبار به این شکل کمکی به نجات افسانه نوروزی بکنه و بیشتر ممکنه برای رسیدن به اهداف خاص بعضی ها باشه . کاش اونها هم به جای بخطر انداختن جان یک انسان برای رسیدن به اهداف خودشون کمی هم از بقیه یاد می گرفتند که بدون هیچ چشمداشتی وفقط برای انسانیت اقدام به تهیه نامه و جمع آوری امضا کردند

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday, October 07, 2003

از طرف شهرداری دستور دادند که همه خونه ها بايستی مجهز به سنسور تشخيص دود smoke detector بشند. چند هفته پيش صاحب خونه ( همه که مثل هاله خونه دار نيستند که) آمد و نصب اش کرد نتيجه اينکه هر وقت داريم برای صبحانه نون تست برشته می کنيم جيغ اش در میآد و بايد بدويم بريم تا همسايه ها رو بيدار نکرده آلارمش رو خاموش کنيم. رفتم تو فکر يک دستگاه تشخيص دوست از دشمن برای تستر و آلارم مون . از همون مدلی که توی هواپيما های جنگی استفاده می شه. کسی سراغ نداره؟

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

داشتم نوشته های امروز کت بالو رو برای مامان نیلوفر می خوندم که نیلوفر پرسید:
نیلوفر: چی داری می خونی؟
من: نوشته های یک خانمی رو که برای شوهرش نوشته .
نیلوفر: چرا ؟
من : چون شوهرش رفته مسافرت.
نیلوفر: چزا اون آقاهه رفته مسافرت؟
من: چون باباش مریض شده بوده رفته ديدن اش
نيلوفر: چرا باباش مريض شده؟
من: چيزی نيست . مریضی اش داره خوب می شه
نیلوفر: بابای کی مريض شده؟
من : !#&؟؟^*%##؟؟!!!؟
-=-=-=-=-=-=
نیلوفر: بابا پام درد می کنه؟
من : چرا عزيزم؟
نیلوفر: اينجای پام پيچ رفته(مقصودش اينه که مثلا پيچ خورده)
-=-=-=-=-=-=
نِيلوفر: مامان . سرم بی حوصله شده آخه.
-=-=-=-=-=-=
نيلوفر: مامان چرا بيرون رو نگاه میکنی؟
مامانش:حوصله ام سر رفته.
نيلوفر: چرا عزيزم! بيا بگلت (بغلت) کنم خوب بشی!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, October 04, 2003

امروز که داشتم اخبار سايت پيک نت رو می خوندم چشمم افتاد به اين خبر که متن اش هم اينه


با سلام
مايلم به اطلاع برسانم که آقای Philip Radack وزير سابق وزارت مهاجرت استراليا نزديک به يک هفته است که در خانه تکانی آقای John Haward نخست وزير استراليا از سمت خود برکنار شده اند....حالا سئوال اين است که ايشان تحت چه سمتی با مقامات ايرانی ديدار کرده اند و تفاهم نامه در مورد مهاجرت و غيره امضا کرده اند؟؟!
با تشکر
دانشجوی ايرانی در حال تحصيل در استراليا
-----------------

برام عجيبه چون می دونم خيلی ها از جمله خود من نسبت به سياست های ايشون منتقدند ولی من تا حالا چيزی از استعفا يا برکناری ايشون نشنيدم. حتی سايت رسمی وزارت شون هم چنين چيزی رو نمی گه. الیته املای درست اسم ايشون Philip Ruddock هست شايد این دوست دانشجو مون ايشون رو با کس ديگه ای اشتباه گرفته . آيا کسی خبر موثقی داره ؟

پی نوشت: مسئولین سایت پيک ايران (نمی دونم چرا قبلا نوشته بودم پيک نت )در جواب ايميل من اعلام کردند که خبر مربوطه را از ليست اخبار شون برداشته اند. باتشکر از اين دوستان و آرزوی موفقيت در اطلاع رسانی سريع و درست

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, October 03, 2003


خبر خوش
گويا بلاخره اون يادداشت تفاهم اعزام نيروی کار بين ايران و استراليا امضا شد . پيک نت خبر داده که وزير مهاجرت استراليا به همين دليل الان در ايرانه و می خواد شاهد صدور ويزای کار برای ايرانی های جويای کار باشه. خبر خوبيه که اميدوارم خيلی ها رو خوشحال کنه.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

تب يونجه وبلاگی اين هم راه درمان اش

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, October 02, 2003

مامان نيلو يک بحثی رو شروع کرده درباره مقايسه رفتار ها و عادت های اجتماعی بین ايران و کانادا. اين بحث همون چيزيه که هر ايرانی اولين باری که زندگی در کشور های ديگه مثل کانادا - امريکا - استراليا و بیشتر کشورهای اروپايي رو تجربه می کنه به ذهن اش می رسه و سوال هايي از اين قبيل که چرا رانندگی در شلوغ ترين شهر های اونور آب به بدی رانندگی های خودمون نيست؟ چرا رفتار مردم با هم اينجا اينقدر با رفتار مردم در اونجا فرق داره ( بگذريم که الان چند ساليه که خيلی خيلی فرق داره) و چيزهايي از اين قبيل ولی اين وسط يک چندتا چيز معمولا ناديده گرفته می شه مثلا يکی اش اينه که اگه کسی بياد رفتار جوامع ايرانی ها رو توی کشورهای خارجی نگاه کنه به راحتی رگه هايي از همون اخلاقيات و رفتار رو اينجا هم می بينه. يادمه که يکی از بلاگر ها درباره مهمانی نوروز توی شهر خودشون نوشته بود و اينکه برای هر کسی بليط جداگانه با مشخصات ميز و محل نشستن اش فروخته بودند ولی باز هم بعضی ( شايد هم فقط يک نفر) می ره سرميزی که مربوط به ديگری است می شينه و وقتی هم به اش اين موضوع رو گوشزد می کنی می گه ای آقا اين همه ميز ديگه هم هست شما هم بريد سر يک ميز ديگه بشينيد و شماره اش هم بزاريد روی يک ميز ديگه! اين فقط يک نمونه است شايد بیشتر ما هم چنين رفتار هايي رو از هموطن های خودمون توی محافل خودمون ديديم و تجربه کرديم و ناراحت هم شديم و تعجب کرديم که چطور همين آدم توی مجالس ديگه که مخصوص ايرانی ها نيست از اين رفتار نشون نمی ده؟
از طرف ديگه اينجا برای هر موضوعی يک سری رسم و رسوم هست که همه قبول کردند و به اش عمل می کنند ولی آيا توی ايران هم می شه همين انتظار رو داشت؟ مثلا اينجا هرکی بخواد می تونه هر چند تا سگ يا گربه نگه داره و حتی اونها رو برای پياده روی و ورزش به پارک و خيابون ببره ولی در تمام اين مدت بايستی با قلاده بسته باشند (مطمئن نيستم ولی فکر می کنم اينجوريه . حتما هاله خوب می دونه) به جز در محل های مخصوصی از پارک که برای این حيوانات در نظر گرفته شده و می تونند اونجا آزادانه بدوند و بپرند و با سگ های ديگه بازی کنند. اما ورود شون به محل هايي مثل شاپينگ سنتر ها اکيدا ممنوعه و از همه مهم تر اينکه صاحب سگ بايستی مواظب باشه و اگه سگ اش توی خيابون يا پارک يا حتی باغچه خونه کسی مدفوع کرد بايد اونها رو جمع کنه و اونجا رو تميز کنه . برای همين بعضی از صاحبان سگ ها با خودشون يک جارو و خاک انداز و پاکت زباله دارند.اين يک قانونه ( من حتی یکبار تابلو اش رو ديدم)و هرکسی که می خواد سگ نگه داره اين موضوع رو هم قبول کرده . خوب شما فکر می کنيد اگه امروز توی تهران اين قانون اجرا بشه چند درصد اون دخترخانم ها يا آقا پسرهای شيک پوش امروزی حاضره که در حضور جمع خم بشه و مدفوع سگ اش رو از روی زمين جمع کنه ؟ فکر می کنيد مشکل کجا ست؟

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, October 01, 2003

بابا جون وقتی .com تون رو تبدیل به .ORG می کنید لااقل یه خبری بدید آخه مردم از کجا بفهمند شما آدرس تون رو عوض کردید؟

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?