بابا و دخترش

بابا و دختراش

Wednesday, November 20, 2002

گاهی فکر می کنم که وبلاگ های ما دارند از اون چيزی که ما اول می خواستيم دور می شند. من دلم می خواست وبلاگم جايي باشه برای حرفهای تازه ای که می بينم يا به ذهنم می رسه. حرفهايي که هيچ وقت بوی کهنگی نگيره . حرفهای ساده اي که هميشه برای خوندن جذاب باشه. امروز توی نظر خواهی وبلاگ ليلا چشمم افتاد به اين جملات فروغ. فکر می کنم بايد اونها رو اينجا بيارم .فروغ ببخش نتونستم در برابر وسوسه دزديدن مطالبت مقاومت کنم.




#7
Nov 19 2002, 02:49 pm




ليلا .. سلام .. يک تکه نان گذاشته بودم گرم شود تا شامی بخورم ..


زن !! نان سوخت .. بس که توی نوشته ات غرق شده بودم .. بوی سوختگی که آمد يادم آمد تو که کنارم نشسته بودی هزاران فرسخ فاصله داری .. اما هنوز که بر آن گاز می زنم باز انگار کنارم هستی .. چقدر نزديک می شوی آخر؟


صد ملک دل



0 Comments:

Post a Comment

<< Home

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?