رفته بودم خونه فروغ هوا خوری يک سری هم به نظرخواهی هاش زدم . ديدم که مجلس عروسی است و خواستگاری . مبارک است انشاالله. خيلی وقته که دلم برای رفتن به يک عروسی ايرانی تنگ شده . برو بچه های فاميل که تا من از ايران دور شدم همگی عقد و عروسی راه انداختند اينقدرم هول بودند که نگذاشتند يک موقعی که ما بتونيم بيايم .ولی خدا رو چي ديدی شايد برای عقد و عروسی فروغ تونستم خودمون رو رسوندم ! هرچی باشه يک موقع هر دوتا مون يک جا خبرنگار بوديم!بلاخره اين همکار سابق هم حقی به گردن ما داره . راستی اگه بيام اين کاپيتان هادوک رو هم هر جوری شده پيدا می کنم و با خودم ميارم. نگاه به قيافه ترسناک اش نکنيد شنيدم که رقص اش خوبه ولی حواستون باشه يک موقع نوشيدنی به اش تعارف نکنيد . آخه طفلکی يک کمی به نوشابه حساسيت داره و اگه حتی يک جرعه بخوره آنوقت ديگه بلايي به سرش می آد که نگو.( ياد اخبار تصوری وبلاگستان و همکارای اونجا بخير .)
0 Comments:
Post a Comment
<< Home