من از اون شبای مهتابی می خوام
قابل توجه تعدادي وبلاگ نويس محترمه که بدون اطلاع قبلي غيبت هاي بيش از حد مجاز دارند !
<وقتي مي آي قشنگ ترين پيرهنت رو تنات کن!>
اين شعر مهرخ رو هم که يک روزي محرک من شد براي در آمدن از تنبلي اينجا مي آرم . هنوز هم روي اون دوتا جمله تاکيد دارم:
اي فلاني
دو سه خطي بنويس
ساده تر ، رنگي تر
در پي قافيه و واژه نباش
سوژه امروزي، بگذر از دلسوزي
لله هايي همه دلسوز تر از مادرشان
بي خيال از غم فردايي از عاقبت و آخرشان
من هنوز معتقدم ، مي توان عشق به آنان آموخت
مي شود در به در واژه بازار نبود
مي توان تقديم كرد
و پشيزي به پشيزي نفروخت
مي توان عشق به آنان آموخت...........
0 Comments:
Post a Comment
<< Home