بابا و دخترش
بابا و دختراش
خبری از روزنامه ایران:
"شرکت مایکروسافت از لینوکس به اتهام سواستفاده از نام ویندوز شکایت کرد ...
لینوکس سیستمی است که مسوولان آی تی ایران قصد دارند آن را جایگذین ویندوز در رایانه های کشور کنند."
واقعا که این جامع ترین تعریفی است که من از لینوکس تابحال خوندم.!!!
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
شانس که نباشه کنار اقیانوس هم بری خشک سالی می آد! بعد از عمری قرار بود یه چند دلاری از کانادا برامون حواله بشه اما امروز که آمدم ببینم دلار اش امریکاییه یا کانادایی دیدم ای دل غافل جا تره و بچه نیست کل اون خط و نشون - چک و سفته نیست و نابود شده . انگار دود شده رفته هوا.
ملت اقلا وقتی یه چیزی می نویسید بعدش پاک اش می کنید یک ردی اثری چیزی ازش بگذارید مردم فکر نکنند مالیخولیایی شدند یا تو خواب حواله دلار از کانادا رو دیدند. باز جای شکرش باقیه که
یکی دوتا شاهدم دارم . یکی اش همین
هاله بدجنس که برای اینکه لج من رو دربیاره همه اش می گفت :"تازه دلارش هم استرالیایی نه امریکایی".ملت پس این حواله ما چی شد؟؟؟؟؟ استرالیایی هم باشه قبوله
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
رائئلیان - کره ای ها در مسابقه برای کلونینگ انسانی
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
روز والنتاین تون مبارک.
به نظر شما بهترین هدیه والنتاین چیه؟
یکی از کانالهای رادیویی سیدنی هم به مناسبت روز والنتین برنامه جالبی برای مجرد ها گذاشته بود به این ترتیب که 7 پسر و 7 دختر مجرد رو برای دوستی با هم کاندید کرده بود واونها رو سر ساعت 8 صبح امروز به ملاقات هم برد تا روز والنتاین بی عشق و معشوق سر به بالین نگذارند! ولی چیزی اش که از همه جالب تر بود محل ملاقات بود.
بالای گنبد پل خلیج سبدنی! فکر کنم از ترس کمیته اونجا قرار گذاشتند
روز والنتاین روز وصل عشاق.
این هم خبری که بی ربط باوالنتاین نیست.
آتش عشق بین باربی و کن بعد از 43 سال به سردی گراییدواین دو شخصیت محبوب عروسکی بلاخره از هم جدا شدند. اما از اونجایی که والنتاین روز وصل عشاقه خبر رسیده که معشوق جدیدی هم برای جناب باربی در نظر گرفته شده که گویا استرالیایی هم هست!
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
برای اون مشکل نخوابیدن نیلوفر توی مدرسه چندتا راه حل پیدا کردیم که داریم یکی یکی شون رو امتحان می کنیم. البته تا روز دوشنبه که دوباره میره مدرسه وقت داریم کمی توی خونه آماده اش کنیم وتوی مدرسه هم طبق همون راه حل مامان نیلو . امروز قبل از اینکه بیام اینجا یک فکری به سرم زد به اش گفتم تمام عروسک ها شو بیاره و یک مدرسه تشکیل بده . خودش هم بشه خانم معلم شون! خیلی جالب بود براشون قصه گفت- براشون میوه آورد وهمه شو خودش خورد! و بلاخره هم همه رو برد روی تخت خواب اش خوابوند حتی برای یکی از عروسک ها که گریه می کرد و نمی خوابید کمی لالایی خوند و دلداری اش داد !! و آخر سر هم من رو مجبور کرد قبل از آمدن به اینجا همه عروسک ها حتی بابا نوئل ریشو رو ببوسم!!! قراره یکی دو ساعت دیگه بیاند دنبال من که بریم جایی و گفته همه بچه های کلاس اش رو هم می خواهد با خودش بیاره. خدا به خیر کنه
*****
امروز که داشتم پیاده می آمدم اینجا روی زمین چشمم افتاد به یک برگ روزنامه که باد داشت اون رو اینور و انور می برد . تعجب کردم که چی باعث شده توجه ام به این یک تیکه کاغذ جلب بشه . پیاده رو اونقدر تمیز نبود که یک تکه کاغذ اونقدر توی چشم بزنه. یکدفعه جرقه زده شد .
اون یک روزنامه فارسی بود. ( برای اونهایی که ممکنه هنوز گوشی دستشون نیومده باشه باید بگم اینجا استرالیا ست)
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
نیلوفر از روز دوشنبه این هفته مدرسه رفتن رو شروع کرده البته فعلا در مرحله آمادگیه که اینجا به اش می گن KINDY اما ممکنه که چند ماه دیگه بتونه به Preschool هم بره با معلم اش صحبت کردم و قرار شده کارهایی براش بکنه. من و مادرش خیلی نگران مدرسه رفتن اش بودیم چون احتمال می دادیم که از اینکه برای اولین بار از ما دور می شه یا به خاطر نا آشنایی با محیط یا بچه ها براش کمی سخت باشه . معمولا پدر و مادر ها می تونند روز اول کمی بیشتر بمونند تا بچه عادت کنه. اما نیلوفر بعد از نیم ساعت به راحتی با بچه های دیگه مشغول بازی شد و وقتی به اش گفتم بابایی حالا دیگه من و مامانی بریم به راحتی گفت باشه. هر دو مون رو یک ماچ محکم کرد و به مامانش هم سفارش غذا داد و رفت دنبال بازی.برای من و مادرش تنهایی برگشتن به خونه خیلی سخت بود ولی خوب تجربه جدیدی بود که انتظار مشکلاتی رو داشتیم ولی جالبه که اون مشکلاتی که فکرشون رو می کردیم هیچکدوم اتفاق نیفتاد ولی مشکلی که اصلا فکرش رو نمی کردیم پیش آمد اون هم اینکه نیلوفر خانم حاضر نیست روزها در وقت خواب توی مدرسه بخوابه!
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد:
|
Ù
Ø·Ùب را ب٠باÙاترÛ٠بÙرستÛد: