دوچرخه سواری دستجمعی يک ورزش و تفريح خيلی خيلی جالبه . برای همين هم بعد از دست و پا کردن يک دوچرخه برای خودم يک دوچرخه هم برای مامان نيلوفر خريديم و با خريدن و سوار کردن يک صندلی مخصوص برای نيلوفر (همونطوری که از شکل اش پيدا ست ) روی دوچرخه من ديگه هيچ مشکلی نمی موند جز ياد دادن دوچرخه سواری به مامان نيلوفر! که اون هم با ذوق و علاقه ای که از خودش نشون داد ظرف يک هفته ( در حقيقت 4 جلسه ) و با کمترين آسيب ديدگی ممکن(فقط يکبار معلق زدن توی سرازيری! و چند بار زمين خوردن خفيف) انجام شد. واقعا اگه شاگردی به موضوع علاقمند باشه خيلی زودتر از بقيه درس ها رو ياد می گيره( البته مهارت استاد هم مسئله مهميه که نبايد فراموش کرد !!)به هرحال از تعطيلات آخر هفته پيش گردش های خانوادگی ما با دوچرخه شروع شد ولی از اين هفته بود که رسما و شديدا آخر هفته به دوچرخه سواری گذشت . از دوچرخه سواری 5 ساعته در هوای بارونی روز در کنار رودخانه گرفته تا گشت و گزار شبانه و دوچرخه سواری در شب .بودن نگين عزيز و شوهرش در اين گشت و گزار ها موضوع رو خيلی جالب تر می کرد بخصوص جوک ها و داستانهايي که در اين راه نقل می شد و اتفاقاتی که پيش می آمد از جمله پيش قراول شدن بعضی ها ! و زمين خوردن و مثل فنر بلند شدن بعضی های ديگه !! و بلاخره ميانبر زدن از توی باغچه و گلهای پارک !!!برای من از همه جالب ترش اين بود که نيلوفر در حاليکه توی صندلی اش نشسته بود گاه و بيگاه برای من آواز می خوند و خستگی من رو از تنم در می آورد. واقعا خوبه که بابايي بتونه به همراه دخترش به دو چرخه سواری بره ها
0 Comments:
Post a Comment
<< Home