سلام دوستان
مثل اينکه اين تعطيلات وبلاگی من زيادی طولانی شده و کم کم داره سر و صدای بعضی از دوست های خوبم رو هم رو در می آره . دوستای خوب ديگه ای هم با ايميل و مطالبی که گهگاه اينجا و اونجا می نوشتند من رو تشويق به نوشتن می کردند. اعتراف می کنم که در اين مدت هيچوقت به معنی واقعی کلمه از وبلاگستان دور نبودم چه زمانهايي که بعضی از وبلاگها ( يي رو که برای خودم انتخاب کرده بودم ) می خوندم يا با ايميل يا گذاشتن پيغام با بعضی از اون دوستان تماس می گرفتم يا زمانهايي که مطالبی رو يک گوشه ای محرمانه از ماجراهای خودم و نيلوفر می نوشتم. توی اين مدت چندين باری وسوسه شدم که نوشتن توی صفحه بابا و دخترش رو از سر بگيرم ولی وقتی که چند جمله ای می نوشتم نا خودآگاه باور می کردم که هنوز هم برای برگشتن آماده نشدم. (اين پايين يکی از اون متن های نيمه تموم رو می بينيد).در اين مدت بارها منتظر روزی بودم که آمار بازديد کنندگان اين صفحه به صفر برسه تا اون رو به کلی پاک کنم ولی هميشه بودند دوستان قديمی و يا جديدی که به اينجا می آمدند ومن شرمنده اونها می شدم که مطلب نويي در اينجا نمی ديدند. به هر حال امروز مرخصی ای که صد و شونزده روز پيش به خودم دادم تموم شد( هرچند که اول قرار بود فقط چهل روز باشه ) و تصميم دارم که از اين به بعد هر از چند گاهی مطالبی رو اينجا بنويسم هدفم درست مثل روز اولی که اين وبلاگ رو ايجاد کردم نوشتن حرفهای خودم و ماجراهای بزرگ شدن دخترک دوساله و چند ماهه ام شايد يک روزی بدردش بخوره. وبلاگ نويسي تا حالا برای من خاطرات تلخ و شيرينی رو در بر داشته ولی از همه مهمتر دوستانی رو به من داده که هرچند تا به حال از نزديک نديدمشون ولی احساس می کنم سالها ست که با هاشون دوستم و دوستشون دارم و همينطور چيزهای زيادی رو ازشون ياد گرفتم و بلاخره اينکه بودن در جمع شون به من اميدواری و سرزندگی رو می ده.
پس دوستان من از همه شما{ مريم آسمان آبی - يک تيکه ابر کوچولو - سحر خانم وبلاگ پرواز- بهرام وبلاگ لامپ- عباس شهرياری کاريکاتوريست و شاداماد- مامان خانومی مهربان - بابای ژينای عزيز - سعيد کوچه رند - سالک صاحب کشکول- آيدا وبلاگ ورود ممنوع - کولی و فروغ صاحب صد ملک دل - -زهرا - پرشين وبلاگ صاحب وبلاگ عمومی و نت پد ايرانی - گاو وگلدون عزيز- عليداد يه گاز سيب سرخ - مهدی از ملکوت آسمان و همه دوستان خوب ديگه ... } ممنونم و بايد بگم
دوباره سلام .!
اين هم بازنويسي اولين يادداشت اين وبلاگ
Saturday, December 08, 2001
٭ اين صفحه بوجود امد تا جايي باشد براي حرفهاي من و دخترم و صد البته مادرش ,اگر بتواند با هويش !! همكاري كند نوشته شده در ساعت 12:37:28 PM توسط baba ٭ سلام .بلاخره اين صفحه هم متولد شد! نوشته شده در ساعت 12:17:02 PM توسط baba |
0 Comments:
Post a Comment
<< Home