حسابی گشنه ام شده بود . زنگ زدم به مامان نیلوفر که اگه کاری نداره برم دنبال اش با هم بریم رستوران هندی که تازه کشف اش کردم. خوشبختانه همه چیز مهیا بود و نیم ساعت بعد داشتیم اونجا غذا می خوردیم به نظر من که غذاش سالمه و سریعه و از همه مهمتر خوشمزه است ولی مامان نیلوفر می گه که حسابی تنده . خوب اگه رستوران هندی غذاش تند نباشه که می شه چینی دیگه. بعد از غذا هم چون هنوز یک 5 دقیقه ای فرصت داشیم رفتیم که کمی تو پیاده رو قدم بزنیم که جلوی مغازه بعدی هر دوتا مون خوشکمون زد. اگه شما هم این عکس رو 3 - 4 برابر اندازه معمولی توی تبلیغات روزنامه فروشی می دید همین حالت بهتون دست می داد. به قول مامان نیلوفر آدم یک لحظه فکر می کنه ایرانه. خواستم از ازش یک عکس بگیرم ولی عیال جلوم رو گرفت ناچار $5.50 پیاده شدیم و مجله رو خریدیم.
پ .ن 1- توی مجله دو سه تا مطلب راجع به ایران داره که بنظر خوندنی می آند [1] - [2]- [ 3] - 4
پ - ن 2- توی سایت اصلی مجله که دنبال می گشتم دیدم که عکس روی جلدش چیز دیگه ایه ظاهرا" ورژن استرالیایی مجله عکس رفسنجانی روی جلدش زده
---------
بابا یکی جلوی این مرتیکه رو بگیره وگرنه ما باید شبانه روز کاروزندگی مون رو ول کنیم و تمام سه کاری های جناب سردار رو پوشش وبلاگی بدیم
جناب سردار تو که اسب سواری بلد نیستی چرا بیخودی خودتو خراب می کنی عزیز برادر؟
1 Comments:
Nice to meet you!!!
[URL=http://superjonn.50webs.com/restaurant-week-in-newport.html]restaurant week in newport[/URL]
Post a Comment
<< Home