بابا و دخترش

بابا و دختراش

Wednesday, June 01, 2005

من هم اين متن را امضاء مي کنم

کار من اين چند روزه شده تقلب از روي دست آشپزباشي. شايد اينجوري کمي دستپختم بهتر بشه. در هر حال اين متن رو رفيق ما از روي دست حميدرضا زندي نويسنده‌ي نقش خيال کپي کرده منم ار روي دست اون کپي ميکنم شما هم اگه خواستيد از هرکدوم از اينها کپي کنيد. اگرم آدرس تون رو به نويسنده اصلي اطلاع بديد بد نيست.



هشت سال گذشت، از روزی که این سید نجیب پای در گودال سیاست گذاشت، با هزار هزار چشمی که بدرقه راهش بود.
سید مظلوم بود و نجیب. چشمانش چون دختری نورسیده حیا داشت. رئیس جمهوری که در مقابل دیدگان ما بغض می‌کرد و می‌گریست. او نجیب‌تر از آن بود که هم‌آورد دنیای چرک و هزار توی سیاست ‌پیشگی باشد.
گفتگو، اعتدال و نرم خویی، چیزی بود که به برکت نفَس او در فضای حاکمیت پراکنده گشت، در جایی که حتی دوستان صادق او، - به اعتبار پیشینه‌شان- بویی از این حرف‌ها نبرده بودند!.
او نماینده آرزوهای ما بود، آرزوهایی که هیچ حد نداشت و می‌خواست به عوض ِ کاغذی که بانام سید در آن جعبه انداخته بود، سید تمام آمال جورُ واجور یک‌صد ساله‌ی ما را ، یک تنه به‌بار بنشاند. ما نام سید را بر کاغذی نوشتیم و به‌خانه‌هامان رفتیم و به او سپردیم که رویاهای تک تک ما را تعبیر کند و اگر نمی‌تواند، حتی بمیرد، که ما قهرمان مرده را بسیار دوست داریم.
ما اورا چون خود عجول و تند می‌خواستیم، سید اما،... صبور بود، آن‌قدر که نه فقط دشمنانش را، که دوستانش را نیز گاهی به ستوه می‌آورد و این صبوری بی‌حد گاهی بوی اهمال می‌داد و گلایه بر دل می‌نشاند و ما البته، هرگز از خود نمی‌پرسیدیم ما چه کردیم در همراهی او ، جز آن که در خانه‌هامان نشستیم و آن یک رای داده و نداده‌مان را، مدام در چشم باحیای او فرو ‌کردیم . چرا گمان بردیم که او با یاران و همراهان اندک خود، یک تنه باید تمام ایرادات انقلاب را اصلاح کند و ایران را پاک و پاکیزه، چون گلستان تحویل ما دهد.
اکنون او تنها و دل‌شکسته ، به انتظار رفتن در آستانه دری ایستاده است که هشت سال پیش بر روی دستان ما ار آن به میان آمده بود. رسول مهر و اعتدال می‌رود و غبار هزار کلوخی که دشمن و دوست بر سر او بارید، بر شانه‌هایش به‌جای مانده است. ما از او گلایه‌هایی داریم و او نیز شاید، اما مهرش بر دل‌های بسیاری از ما نشسته است. او می‌رود ولی عطر واژگان او در تاریخ سیاست ما می‌ماند: مهر، اعتدال و گفتگو.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?