بابا و دخترش

بابا و دختراش

Friday, September 02, 2005

از ماجراهای نیلوفر


دیروز عصر که رفتم دنبال نیلوفر و مامان اش، نیلوفر پا شو کرده بود تو یه کفش که یالله باید منو ببرید مک دونالد. این مک دونالد هم شده مکافاتی برای ما چون که ایشون فقط عاشق اسباب بازی هاییه که با غذاش می ده و ساندویچ اش رو باید با هزار منت و خواهش تموم کنه. غذای خونه رو هم نمی خوره تا ببریم اش مک دونالد. فعلا که مادرش تصمیم به تحریم گرفته تا این عادت از سرش بیفته. خلاصه برای اینکه حواس اش پرت بشه
به اش گفتم: نیلوفر امروز کجا ها رفتی؟ تو مدرسه چکارا کردی ؟
نیلوفر: تو مدرسه با لوییس و مدلاین بازی کردم. با جنی و کلوویی دیگه دوست نیستم چون جنی به من حرف بد زد. بعد از مدرسه هم با رناکله و مامان اش رفتیم موزه، مامانی هم بود. نقاشی کشیدیم . یه چیزی بود که باید دکمه اش رو می زدی بعد می رفتی وایمیستادی کنارش انوقت عکس ات(سایه ) می افتاد رو دیوار. بعدش با مامان آمدیم شاپینگ. الان هم داریم می ریم مک دونالد.

-----------
مریم جان تولدت مبارک.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?