بلاخره اين خانم عالمي هم وبلاگ شون را به روز کردند. من که داشتم مي مردم از بس که تربچه خورده بودم. آخه هر بار که وبلاگ ايشان را باز مي کردم يک دستي ار صفحه مانيتور مي آمد بيرون و يک ظرف پر از تربچه نقلي به من تعارف مي کرد . خوب ما هم تو رودرواسي گير مي کرديم و مجبور مي شديم يکي ورداريم . آخه ما يک عالمه فاميل کرموني داريم که اتفاقا خيلي ام تعارفي اند. . سر دسته شون مادر خودمه. از بچگي کشف کرده بودم که اگه توي خونه يکي از اين فاميلا به ات تعارفي کردند و ورنداشتي ممکنه به صاحب خونه بر بخوره.بنا براين کم خطرترين کار اينه که دست شون را رد نکني حتي اگر برات ضرر داشته باشه. (اين را داييم که بعد از سالها از خارج آمده بود هم مي گفت . بيچاره ديابت داشت و ديگه کم مونده بود فاميل ها بکشنش از بس شيريني به اش تعارف کرده بودند). تربچه ها فراموش نشه. اين روزهاي آخر ديگه از ديدن تصوير خودم توي صفحه مانيتور در حال خوردن تربچه خنده ام مي گرفت. خدا رو شکر بلاخره تربچه ها هم تموم شد. حالا حسين آقا اگه ممکنه يک کمي از اون لوبيا پلو هم براي ما بکشيد.
همه اينها را نوشتم که از همه وبلاگر هايي که با وجود کلي گرفتاري بازهم گاه گاهي مطالب شون را مي نويسند تشکرکنم و اگرهم در به روز کردن مطالب کمي تاخير دارند بخوام زودتر وبلاگ شون را به روز کنند چون دوستان زيادِ منتظرشون هستند.
موفق باشيد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home