اين يک گفتگوی خيالیه و هرگونه شباهت آن با عکس ها تکذيب می شود!
فرد ايستاده در وسط-زير لبی : حاج آقا يه خورده لبخند بزنيد دکتر که لولو خور خوره نيست!
حاج آقا: هيچی نگو ! وقتی نوبت خودت شد می فهمی
نفر سوم-ايستاده با کت وشلوار مشکی - با خودش نجوا می کنه : عجب غلطی کردم امروز با اينها پا شدم آمدم اينجا!
حاج آقا :حالا فهميدی من چی می کشيدم. چيه چرا رنگت مثل گچ سفيد شده ؟
نفر سوم- با خودش:خوبه تا کسی حواس اش به من نيست زودتر جيم بشم!
ديدی من که گفته بودم دکتر اصلا ترس نداره-
- آره جون خودت !
0 Comments:
Post a Comment
<< Home